تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته کلی دیل اولماز
اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز
اؤز شعرینی فارسا – عربه قاتماسا شاعیر
شعری اوخویانلار ، ائشیدنلر کسیل اولماز
فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش
« صابیر » کیمی بیر سفره لی شاعیر پخیل اولماز
تورکون مثلی ، فولکلوری دونیادا تک دیر
خان یورقانی ، کند ایچره مثل دیر ، میتیل اولماز
آذر قوشونو ، قیصر رومی اسیر ائتمیش
کسری سؤزودور بیر بئله تاریخ ناغیل اولماز
پیشمیش کیمی شعرین ده گرک داد دوزو اولسون
کند اهلی بیلرلر کی دوشابسیز خشیل اولماز
سؤزلرده جواهیر کیمی دیر ، اصلی بدلدن
تشخیص وئره ن اولسا بو قدیر زیر – زیبیل اولماز
شاعیر اولابیلمزسن ، آنان دوغماسا شاعیر
مس سن ، آبالام ، هر ساری کؤینک قیزیل اولماز
چوخ قیسسا بوی اولسان اولیسان جن کیمی شئیطان
چوق دا اوزون اولما ، کی اوزوندا عاغیل اولماز
مندن ده نه ظالیم چیخار ، اوغلوم ، نه قیصاص چی
بیر دفعه بونی قان کی ایپکدن قزیل اولماز
آزاد قوی اوغول عشقی طبیعتده بولونسون
داغ – داشدا دوغولموش ده لی جیران حمیل اولماز
انسان اودی دوتسون بو ذلیل خلقین الیندن
الله هی سئوه رسن ، بئله انسان ذلیل اولماز
چوق دا کی سرابین سویی وار یاغ – بالی واردیر
باش عرشه ده چاتدیرسا ، سراب اردبیل اولماز
ملت غمی اولسا ، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمه ز
اربابلاریمیزدان دا قارینلار طبیل اولماز
دوز واختا دولار تاختا – طاباق ادویه ایله
اونداکی ننه م سانجیلانار زنجفیل اولماز
بو « شهریار » ین طبعی کیمی چیممه لی چشمه
کوثر اولا بیلسه دئمیرم ، سلسبیل اولماز
--------------------------------------------
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من؟!
تبریز در ماتم فرو رفته بود بیش از سی هزار نفر قتل عام شدند ودر رادیوی ایران جشن و سرور بود شهریار در این زمانها این شعر را از زبان یک سرباز آزربایجانی سرود ودلیل جاودانگی این شعر این است که این کارشکنی ها هنوز ادامه دارد.
تهرانی های فارس به ترک و عرب خر ، به لر هالو به شمالی بی غیرت، به کرد و بلوچ وحشی، به آبادانی... می گویند و مسخره شان می کنند!
گرچه یک بار در راستای همین گستاخی ها در حماسه ی 1خرداد 1385 چوب این توهین ها را خوردند اما توبه نکردند! باز به صراط غیر مستقیمش ادامه می دهند. امسال در رسانه مثلا ملی ( رسانه میلی ) در هر فیلمی ترکی بود که مسخره می شد. خنداندن مردم به چه قیمتی؟! برای خنداندن نصف مردم نصف مردم مسخره می شدند این شعر برای آنهاست.
الا ای داورِِ ِدانا تو میدانی که ایرانی
چه محنتها کشید از دستِ این تهران و تهرانی
چه طرفی بست از این جمعت ایران جز پریشانیچه داند رهبری سر گشتهً صحرای نادانی
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من؟!
تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کلّه ماهی خور به طوسی کلّه خر گفتی
قمی را بَد شمردی اصفهانی را بَتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
ترا آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیها انصاف میکن خر تویی یا من
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی وحشی و بی تربیت باشی
به نقص من چه خندی خود سرا پا منقصت باشی
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
تو عقل و هوش خود دیدی که درغوغای شهریور
کشیدند از دو سو همسایگان در خاک ما لشگر
به نقّ و نال هم هر روز حال بد کنی بدتر
کنون ترکیه بین و ناز شستِ ترکها بنگر
که چون ماندند با آن موقعیت از بلا ایمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نا مردی
چه گویم بر سرم با نا جوانمردی چه آوردی
اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی
ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
به قفقازم برادر خواند با خود مردم قفقاز
چو در ترکیه رفتم وه چه حرمت دیدم و اعزاز
به تهران آمدم نشناختی از دشمنانم باز
من آخر سالها سربازِ ِ ایران بودم و جانباز
چرا پس روز را شب خوانی و افرشته اهریمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که نشاندم به جای از پای نشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
چو استاد دغل سنگ محک بر سکهً ما زد
ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای ملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
چو خواهددشمنی بنیاد قومی را براندازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هر یک را به تنهائ بدو تازد
چنان اندازتش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
الاتهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
چرا با دوستدارانت عناد وکین و لَج باشد
چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
ترا تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر یاغی کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقائ کزو دشمن هراسان بود
کنون ای پهلوان چو نی نه تیری ماند و نی جوشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چائ ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وا رهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من ا من
منبع : http://www.ulduz21.blogfa.com/post-9.aspx