هوشنگ جعفری، آذربایجالی شاعیری هاممی تانییر
مقدمه
شاید بتوان گفت که مهمترین و پرتآثیرترین نشان دهندگان هویت یک ملت گوسان ها (شاعران دوره گرد). شاعران و هنرمندان آن ملت هستند.
هویت بخش هر ملّتی آنان هستند.
اگر اوزبک ها ((چولپا)). قزاق ها ((ماغجان)). آذربایجانی ها ((بختیار)). اویغورها (ترکستان شرقی) ((لطف ا... مطلب)). قرقیزها ((آشیر)) تورکمن ها ((آتا جان اف)) را نداشتند. هویت و زنده بودن آنها از کجا معلوم بود؟
به خاطر همان است که ((یوردا کول)) گفته است:
فراموش نکن ملتی که شاعرانش فریاد نمی زنند/همانند کودک یتیمی است که عزیزانش در خاک خفته اند
شاعر مردمی بودن. شاعر ملی شدن. به نام خلق و ملت شعر گفتن. علاوه براینکه بسیار سخت است. مزیتی است که نصیب هر شاعری نمی شود. بسیار اندک هستند شاعرانی که ترجمان گریه ها و خنده های مردم خویش اند.
زبان گویای ترک نشینان ایران. هوشنگ جعفری.از این منظر از شاعران خوش اقبال است. چون که او توانسته شاعر ملی ترکان ایران بوده و حق و حقوق. سرگذشت. امیدها و انتطارات .آرزوهای آنان را به قلم آورده و با صدای بلند فریاد بزند.
حیات او
جعفری در سال 1958 در یکی از مراکز قدیمی فرهنگ ترک((زنجان)) در روستای ((قلعه جوق)) به دنیا آمد. تحصیلات اولیه را در روستای پری و تحصیلات دبیرستان را در زنجان به پایان رساند.از همان کودکی بسیار به نقاشی و شعر علاقه مند بود. از طرفی شعر می نوشت و از طرفی آموزش های مخصوصی در نقاشی می دید.
با آموزش هایی که از استاد رحیم نوه سی در زمینه نقاشی فرا می گرفت معلومات خود را در این زمینه به اکمال رساند. او نمایشگاه هایی در تهران ریاض عربستان.کویت بحرین . زنجان و مسقط الراس خود خود (ماهنشان)برگزار می کند. نوشتن شعر ترکی را در دوره پهلوی که زبان .ادبیات.هنر. و فرهنگ ترکی آموزش زبان ترکی و فعالیت های فرهنگی ترکی ممنوع بود و درست در سال های پایانی آن که شدت هم پیدا کرده بود.آغاز کرد. در سال 1990 در زلزله ای که در قصبه طارم زنجان روی داد. شعری که برای این حادثه نوشته بود مورد توجه مردم واقع شده و نام او را بر سر زبان ها انداخت. پس از این شهرت.تصادف ناگواری که در آن همسر و یک پسر وی به کام مرگ رفتند. شاعر را بسیار تحت تاثیر قرار داد.پس از این حادثه تلخ او بیشتربه سمت شعرروی آورد. هرچندهنوزهم به کار نقاشی و خوشنویسی ادامه می دهد.
هوشنگ جعفری با اعتقاد به اینکه هرکسی که حیثیت زبان مادری اش را نداند و حفظ نکند. صاحب و حافظ زبان مادری.ادبیات و فرهنگ آن نباشد. حیثیت هیچ ارزش عالی و آسمانی دیگر را هم نخواهد دانست. عازم مسیری طولانی شده و در این ساحه با شعوری بلند و همت و غیرتی عالی مشغول خدمت گشته است.
شاعری که واکویه ی حرف دل مردم خویش است.تنها به نوشتن شعر اکتفا نکرده و درحالیکه زبان گویای ترکان ایران است با دعوت آنان از مجلسی به مجلسی. از سالنی به سالنی. کوی به کوی. شهر به شهر رفته و شعرش را به مردم خیش تقدیم کرده است.
آثار او
همانطور که قبلا هم اشاره کردیم شعرهای هوشنگ جعفری از آنجائیکه به مسائل مهم و روز ترکان ایران می پردازد از طرفی با چاپ شدن به شکل کتاب. از طرفی با شعرخوانی خود شاعر. و از طرف دیگر با ساز و نوای عاشقان و هنرمندان عرصه موسیقی در سراسر سرزمین های ترکان ایران منتشر شده است. کتاب ((آغ آتیم)) شاعر برای اولین بار در سال 1990 (1369شمسی ) با مقدمه مهندس محمددرضا باغبان کریمی (م.کریمی) در زنجان به چاپ رسید. چاپ دوم کتاب در سال 2007 (1386شمسی) و چاپ سوم آن 2009 (1388شمسی) با تدوین علی محمد بیانی در نشر نیکان کتاب زنجان چاپ شده است. رئداکته و تنطیم کتاب را هم علی محمد بیانی انجام داده است.والان هردو کتابش به چاپ هفتم رسیده است.
کتاب با متن تشکر علی محمد بیانی آغاز می شود. متعاقبا در صفحه بعد متن تقدیم کوتاه بدون امضایی به زبان ترکی دیده می شود. پس از مقدمه 8صفحه ای بیانی به زبان فارسی 103 شعر شاعر در کتاب آمده است.
کتاب دیگر شاعر ((گونش)) در سال 2005 (1384شمسی) از سوی نشر نیکان کتاب زنجان چاپ شده است. چاپ دوم در سال 2006 (1384 شمسی) وچاپ سوم آن نیز در سال 2009(1388شمسی ) در انتشارات پینار چاپ شده است. در کتاب 50شعرشاعر جا خوش کرده اند. شعرهایی نطیر (ساوالان) و (شکیل) در هر دو کتاب قابل مشاهده است. در پایان این کتاب به صورت جداگانه به 20 غزل و شعر نو دختر بزرگ شاعر نسیم جعفری مکانی اختصاص یافته و اشعارش چاپ شده است.
سومین کتاب شاعر (قانلی چیچکلر) در انتطار چاپ است.
موضوعات مطرح در شعرهایش:
شاعر در شعرهایش به تمامی مسائل و موضوعات ترکان ایران پرداخته است. از کوچ روستائیان به شهرها گرفته تا عشق ایام جوانی از حقوق غصب شده مردم تا گرفتار فقر و نداری شدن مردم و دیگر موضوعات مورد توجه قرار گرفته است.
اما عدم آموزش به زبان مادری یعنی ترکی. هویت قومی ملی ترکان ایران. آزادی و استقلال فرهنگی از مسائل بارز و برجسته ی شعر اویند.
مسئله زبان مادری:
زبان مهمترین عنصر فرهنگ ملی (قومی) است. زیرا زبان هم کیستی انسان را به او می شناساند و از ارزش های او حفاظت می کند و هم عناصر فرهنگ ملی اعم از دین. تاریخ. ادبیات و هنر را شناسانده و در خزینه خود نگهداری می کند.
اگر زبان نباشد. دین. تاریخ و ادبیات نیز نمی تواند هویت خود را به میان آورده.معرفی نموده و حفظ کنند.
انسان به کمک زبان است که می فهمد و فکر می کند. به خاطر این است که زبان سیستم تفکر یک ملت را نشان می دهد.
زبان ذهنیت جاری یک ملت. چگونگی فهم یک ملت. چگونگی فعالیت های ذهنی تک تک افراد یک ملت را به میان آورده و طرز تفکر ملی یک ملت را منعکس می کند.
از طرفی دیگر زبان خزانه ی حافظه جمعی ملی.خاطرات ملّی. احساسات و تفکرات ملی. تمامی ارزش های مادری .راه های جدید و آفرینش های مشترک ملی است. در وهله اول پیوند دهنده افراد به هم زبان است. در میان عناصر فرهنگی ملی ترین عنصر زبان است.
به عبارت دیگر.مهمترین ارزشهایی که یک جمعی را ملت می کند زبان است. زبان گذشته ها را به آینده وصل می کند و کمربندها را به هم گره می زند.
اصلی ترین خصایص یک ملت .زندگی آن. آینده آن. نگاه آن ملت به جهان. فلسفه زندگی اش. اعتقاداتش. دانش. تکنیک و هنر یک ملت به زبان آن ملت وابسته بوده و همه این ها از زبان آن ملت قابل مشاهده است.
هوشنگ جعفری خوب می داندکه زبان.سرآمد عناصری است که ملتی را از ملت دیگر مخصوص میدارد و حافظه جمعی و گذشته ملتی را به آینده آن منتقل می کند و گنجی ملی است. این را از تقدم و تاکید شاعر در شعرهایش به موضوع زبان ترکی می فهمیم.
جعفری در یکی از شعرهایش زبان ترکی و نژاد ترک را چنین تعریف می کند:
بیزیم تورکون دیلی گولدن ظریفدیر
بوتون دیلر ((دال))اولسا بو ((الیف))دیر
ادبده. علمیده. هر بیر هنرده.
سیز آللاه تورکلره کیملر حریفدیر
ترجمه به فارسی:
زبان ترکی ما از گل هم ظریف تر است
اگر همه زبان ها در قواعد.ساختار. قوت مثل حرف دال باشند. ترکی الف است
در علمو ادب و هر هنری
تو را به خدا چه کسی حریف ترکان میر ود؟
این شاعر نقاش در شعر ((آچین آققیشقالاری)) (باز کنید پنجره ها را) که با مصراع های. (( وای یاساق دیللی ائلیم وای/وای یاساق دیللی ائلیم وای)). (وای ای ملتی که زبانش ممنوع است) آن را به پایان می برد.می خواهد عدم آموزش (ممنوعیت زبانش) ترکی را با تصویر و نقاشی نشان می دهد و عدم امکان آن را با مصراع های ((نئلییم دیلسیز بیر باش چئکنمیرم /سینه مده اوره ک وار داش چئکنمیرم)) (چه کنم که سری بدون زبان را نمی توانم بکشم/ چه کنم در سینه ام قلبی وجود دارد و نمی توانم آن را سنگ بکشم) نشان می دهد.
در بند دیگری از همین شعر نیز شاعر می خواهد با کشیدن تصویر یک دهان دوخته شده بر روی بوم نقاشی و فرستادن آن به شهرهای تهران و قم نشان می دهد که ایلش با وجود اکثریت نفوس از حداقل ترین حقوق زبانی خود هم محروم بوده و نمی توانند به زبان مادری خود ترکی آموزش ببیند تا این مسئله را به تهران و قمی که این وضعیت را نمی بینند و درک نمی کنند. بفهماند و نشان دهد تا آنانی که فرهنگ ترکی را به هیچ انگاشته اند آن را بپذیرید:
تیکیلی بیر آغیز چئکه جم بوما
بیر درین باخیش کی فیکیره جوما
یوللویام شکیلین "تهرانا" "قوما"
بیر ائلین یوخلوقون واردا چئکجم
(زبانی دوخته شده بر روی بوم نقاشی خواهم کشید/ونیز نگاهی ژرف که به فکر فرو رفته است/این تابلو را به تهران و قم خواهم فرستاد/تا نداریومحرومیتیکایلرادرداراییآنبکشم )
شاعر در شعر مشهور ((ساوالان)) به جفاهای حکومت منحوس پهلوی در حق ترک نشینان ایران که زبان. ادبیات. هنر.فرهنگ و هویت آن ها را انکار می کرد. به تمسخر قهرمانانی مثل نبی به انکار قهرمانان بزرگ جهانی مثل فضولی و نسیمی. تلاش برای تحقیر. تضعیف و نابودی زبان ترکی. نشان دادن ترکان ایران در قالب رفتگر و خدمتکار.اشاره می کند و تکرار این رفتار را به شاهان پهلوی منسوب می کند:
او کی بیلمیر نبی کیمدیر. قویون آذر ائلینی مسخره سانسین
بیر عوموردور کی "فضولی"نی ."نسیمی"نی دانیب ایندی ده دانسین
او کی تورکون دیلین اسکیتمگه تصویره سالیبدیر
اوکی تورکون بالاسین ایندی ده آشغالچی سانیبدیر
او تفاله بیلیرم فیکرینی طاغوتدان آلیبدیر
او رژیمدندی قالیبدیر
((آن کسی که نمی داند قهرمان نبی کیست بگذارید ایل آذر را مسخره بینگارد. عمری است که به انکار فضولی و نسیمی پرداخته خب حالا هم انکار کند اویی که برای تضعیف زبان ترکی آن را در تلویزیون نشان می دهد اویی که فرزند ترک را رفتگر و خدمتکار می پندارد. آن تفاله می دانم که فکرش را از طاغوت گرفته است آز آن رژیم (پهلوی) مانده است.))
شاعر از بی احساسی ترکان ایران در قبال زبان مادری خود ترکی هم به ناله و زاری می پردازد. شاعر برای بیان وضعیت ناگواری که اهالی زبان دیگری تیشه به ریشه ترکان می زنند و اینکه مردم متوجه این موضوع نیستند جوانان .آنان را انتخاب کرده و به راه و زبان دیگری رهسپار می کنند. در زبان خودشان به ترکان آنچه را می خواهند یاد می دهند. به گریه و زاری خود.به اینکه به صورت خواب آلودگان آب پاشیده تا هشیار شوند. بازوانشان را گرفته و تکانیده تا چشم باز کنند اما همچنان مردم راه اشتباه می روند اشاره می کند و می گوید:
اؤزگه بیرائلجه بیلنلر کؤکوزو قازدیردی
سئچدی املیک لریزی آیری یولا آزدیردی
اؤز دیلینده سیزه اؤز ایسته دیگین یلزدیردی
آغلادیم من اوزوزه یاش چیله دیم بیلمدیز هئچ
قوللاریزدان یاپیشیب سیلکلدیم بیلمدیز هئچ
(اهالی زبان دیگر تیشه به ریشه اتان زدند. جوانانتان را انتخاب کرده و به راه و زبان دیگر هدایتشان کردند.هرچه در زبان خودشان می خواستند به شما یاد دادند.گریستم آب به صورتتان پاشیدم متوجه نشدید!.بازوانتان را گرفتم و تکان دادم و باز هم متوجه نشدید)
استاد شاعرجعفری در شعرهایش ترکان ایران قبل از هرچیز شاعران. نویسندگان و روشنفکران آن را مثل قمری. کبک .بلبل و درنا می شمارد و در شعر((دورنالار)) به مسائلی چون اشاره به بایستگی حرف زدن و سخن گفتن گوسان ها(عاشق ها) . فریاد زدن آن ها و عدم دم بر آوردن آنان. فلاکت هایی که بر سر برخی روشنفکران آمده را و دیگر روشنفکران بی تفاوت بوده اند. گرفتار شدن روشنفکران ترک به حوادث بد و ظالمانه و درگیری روشنفکران باهم و حتی همراهی برخی روشنفکران بومی با شووینیزمی که مسائل آنان را درک نمی کنند و عدم همکاری و همدلی هموطنان و هم مسلکان می پردازند.
در بند دیگری از این چهارپاره با زبانی روان و ساده به مسائلی همچون حمله کلاغ های سیاه که شووینیزم هایند به بلبلان که شاعران ترکند .عدم آموزش به زبان مادری.پژمرده شدن گل ها در سرمای زمستان اشاره می کند:
بورداکی دورنالار سوسوب دانیشمیر
دورنا وار دورنایا یانیب آلیشمیر
دورنا وار ساتقیندی بیزه قاریشمیر
قاییدین دورنالارقاییدین بوردان
(درناهای اینجا سکوت کرده اند و حرف نمی زنند
درناهایی هستند که مثل ما نمی سوزند و گر نمی گیرند
درناهایی هستند که خیانتکارند و با ما نیستند
برگردید درناها برگردید از اینجا)
چالاغان چالیبدی شن بولبول لری
کیمسه نه اوخومور بیزیم دیللری
شاختالار سولدورور آچان گوللری
قاییدین دورنالار قاییدین بوردان
(کلاغ ها به بلبل های غزلخوان حمله کرده اند
هیچ کس زبان و ادبیات ما را نمی تواند بخواند
شلاق زمستان گل های تازه را می پژمرند
برگردید درناها برگردید از اینجا )
شاعر در شعر ((داغلار(کوه ها) )). ((گوزوموز آچیقدیر دیلیمیز باغلی (چشمانمان باز است و دهانمان دوخته) )) میگوید در شعر دیگری به صحنه زشت و غمگین کننده نشستن کلاغ ها بر روی درختان اشاره می کند. یعنی شووینیزم ها در مقام های برتر و بالایی نشسته و مشغول اضمحلال زبان ترکی اند. قُمری یعنی تُرک ایرانی و نیز خودش که همان قُمری است که ترانه غم را در سینه اش نگاهداشته شاعر می گوید:
قارقا قونوب آغاج باشینا صؤحبت ائیله ییر
قومرو دؤشونده گیزلدیب اؤز غم ترانه سین
(کلاغ بر روی درخت نشسته و گرم صحبت است
و قمری در سینه خود ترانه غم دارد.)
شاعر که در بسیاری از اشعارش به مسئله زبان اشاره داشته است در این خصوص از هشدار و آگاهی دادن در همه حال غافل نیست. شاعر جعفری که شعرهایش را در زبان ترکی می سراید با بیان اینکه شعر و غزل هویت آن هاست و هر غزل ضرب المثلی در میان مردم است. به اولاد و فرزندان ترک تأکید می کند که اگر فرزند ترک در عالم ترکانه بزیید زیباست:
وارلیقدا بوتون وار یوخوموز شعر و غزلدی
هر بیر غزلیم ائللر آرا تورکه مثلدی
من جعفری.یم سؤز یازارام تورکو دیلینده
تورکون بالاسی تورک اولا عالمده گؤزلدی
(در مقام دارایی هرچه داریم و نداریم شعر و غزل است
و غزلهایم در میان ایل های ترک ضرب المثلی شده است
من جعفری هستم و در زبان ترکی شعر می نویسم
و اگر فرزند ترک در عالم ترکانه بزیید زیباست)
جا خوش کردن شعری در ارتباط با زبان ترکی از عباس بابایی در متن کوتاه تقدیم کتاب ((آغ آتیم)) استاد جعفری بسیار معنی دار است. جمله پایانی این متن کوتاه نشان می دهد که این کتاب برای پاسداشت و بالابردن زبان مادری نوشته شده است. متن استاد اینگونه است:
((زبان ترکی ما مانند یک کوه بسیار بلند است. این کوه بلند در طول تاریخ هیچ وقت به انسان های پست و فرومایه سر خم نکرده است. این زبان آسمانی به واسطه اینکه هیچ وقت در دستان مدحیه نویسان رام نشده و آرام نگرفته است از کاخ و درگاه های سلطنت دور نگه داشته شده و تبعید گشته است و مجنون وار در میان مردم. ایل ها و اوبه ها به شکل طبیعی زندگی کرده و عمر گذرانده است.
اکنون ما هستیم و زبان مادری امان و دردی بزرگ به اندازه ی یک دنیا. امروز خودمان برای زبانی که قرن ها زبان به مداحی سلطانی نگشوده. مدحیه می نویسیم. چه زیباست که با درک حسرت زبانمان.هر سحر و شامگاه او را گرامی می داریم و به نوازش گیسوانش می پردازیم. اگر بگذارند گیسوانش را عطر خواهیم نمود و سپر دردها و بلاهایی خواهیم شد که از زمین و آسمان بر سر زبانمان می بارد. اینک شما را با کتاب ((آغ آتیم)) که در شأن زبان مادری مان نوشته شده را تنها می گذاریم.))
مسئله مردم و ایل:
در میان ترک نشینان ایران کلمه های ((مردم)) و ((ایل)) در یک معنا به کار برده می شود.به مرور زمان به این دو کلمه کلمه ملت نیز افزوده شده است. آن ها با این کلمات بعضا ترکان آذربایجان (جمهوری آذربایجان). بعضا ترکان ایران و بعضا مردم ترک در سراسر جهان را مورد اشاره قرار می دهند.
هوشنگ جعفری شاعر باشعور ترکی است که بایستگی داشتن شعور ملیّت را فهمیده و خود دوستدار ایل .اؤبه و مردم خویش است. او عاشق ملّتش و ترکان است.
شاعر در بسیاری از اشعارش به بیان هویت ملی خود. مردمی که به آنان منسوب است و اوصاف سرزمین خود به طور روشنی اشاره می کند. او در شعری با عنوان "بو فخر دیر منه آزر. ائلیمدی. تورکو دیلیم"(این مایه افتخار من است که از قبیله ترکانم و زبانم ترکی است). با افتخار از اینکه منسوب به خلق ترک است و زبانش ترکی است و اینکه این مسائل به اندازه زیادی برای او مهم است و برای او این افتخار کافی است که فیلسوف روشن فکر همشهری خود سهروردی را بشناسد. سخن به میان می آورد:
بو فخردیر منه آزر ائلیمدی تورکو دیلیم
منیم بسیمدی فقط سهروردی نی تانییام
(این افتخار من است که از قبیله ترکانه و زبانم ترکی است
برای من این افتخار کافی که تنها سهروردی را بشناسم)
همانطور که قبلا ذکر کردیم شاعر نقاش هوشنگ جعفری با اینکه می گوید((در علم و ادب و هر هنری تو را به خدا چه کسی می تواند همطراز و حریف ترکان شود؟)) امابااین همه و جدای از این ستایش گاهأ هم از بی حسی و بی حرکتی و خواب آلودگی مردم خودبه شدّت آه و ناله می کند.
او در شعر "نئیله ییم دیلسیز بیر باش چئکنمیرم" (چه کنم که نمی توانم سری بدون زبان و دهان بکشم) در صدد بیان وضعیت ترک نشینان به کمک تابلو و نقاشی در شعر است. او به کشیدن تصویر نوری که از دور سوسو می کند. دریایی که در میان دریاهای دیگر در حال مرگ است.خواب هزارساله ترکان ایران و اینکه واقعأ چگونه این تصاویر را می تواند بکشد. اینکه چگونه تصویر هویت ملی قومی را که به هیچ انگاشته شده را بکشد اشاره می کند:
بیر ایشیق چئکجم اوزاقدان آتیب
بیر دنیز چئکجم دنیزه باتیب
بیر ائلی چئکجم مین ایلدی یاتیب
وارلیقین بیلمیرم هاردا چئکجم
بیر ائلین یوخلوقون واردا چئکجم
(روشنایی خواهم کشید که در دور دست ها سوسو می زند
دریایی خواهم کشید که در کنار دریاهای دیگر درحال مرگ است
و مردمانی را خواهم کشید که به خواب هزارساله فرو رفته اند
نمی دانم هویتش را در کجا خواهم کشید؟
هویت هیچ انگاشته شده یک ایل را در دارایی و هویتش خواهم کشید.)
شاعر در شعر "بیلمدیز هئچ" (هیچ متوجه نشدید!) باز هم از بیدار نشدن. بی توجّهی و بی حسّی ترکان ایران ناله و زاری می کند. او می خواهد نشان دهد که دارند ریشه ها و نژادها را تغییر داده و به نژاد دیگری مبدل می کنند اینکه در هر کوچه و خیابانی گروه گروه انسان های بی هویت و حتی خائنی به وجود آمده. اینکه زبان مادری اشان – ترکی- به نوعی ممنوع شده و سرزمینشان در ماتمی بزرگ فرورفته است و اینکه او به خاطر این چیزها هزار بار صور اسرافیل را دمیده تا مردم بیدار شوند و حتی از بازوان تک تک مردم گرفته و تکانده اما هیچ کس حرف های او را درک نکرده و بیدار نشده است:
آیری کؤکلرده بتین گوندن اصالت چورودو
ایندی ساتقینلاریمیز هر کوچه ده بیر سورودو
دیلیمیز اولدو یاساق اؤلکه نی نیسگیل بورودو
صور اسرافیلی مین یول پوله دیم بیلمدیز هئچ
قوللاریزدان یاپیشیپ سیلکه لدیم بیلمدیز هئچ
از روزی که نژاد و ریشه مردم عوض شد.اصالت خودمان رو به پژمردگی رفت و هم اکنون انسان های بی هویت و گاه خائن در هر کوچه و خیابانی گروه گروهند. زبانمان ممنوع شد و غم و ماتم سراسر سرزمینمان را فرا گرفت.
من صور اسرافیل را هزار بار دمیدم اما متوجه نشدید.حتی از بازوانتان گرفته و تکانتان دادم اما متوجه نشدید
استقلال (فرهنگی)
شاعر که با سرودن شعر:
بیر اؤلکه ده کی میللته آزادلیق اولماسین
نئلیر آدام او اؤلکه ده قارون خزانه سین
(در سرزمینی که برای ادمی آزادی نباشد
آدمی خزانه های گنج قارون را می خواهد چه کند؟ )
از عدم آزادی و استقلال (فرهنگی) سرزمینش به صورتی روشن صحبت می کند در شعر ((آچین آققیشقالاری)) (باز کنید پنجره ها را) کلمه (آکوشکا) یعنی (پنجره) را در حالیکه به صورت ((آققیشقا)) استفاده می کند وضعیت سرزمین خود را به یک انباری و طبقات زیرزمین ساختمان تشبیه می کند. چون که(آققیشقا)به پنجره های کوچک انباری ها .زیرزمین ها و به عبارت بهتر به جاهای مستقف گفته می شود. شاعر می گوید:
باز کنید پنجره های کوچک را.این چگونه خانه وسرزمینی است که راهی برای ورود نور به درون آن نیست. نمی دانم قبله ام کدام طرف است؟. یمین و یسار ایل و مردمم دیده نمی شود. یکی نطقش بند آمده و حرفی نمی زند. یکی مثل شیر است اما به قفسی کوچک گرفتار آمده و نمی تواند کاری بکند. مادر با کودک ناز و دوست داشتنی اش سخن نمی گوید. آشتی نمی کند. دو خاک-یعنی خاک آذربایجان جنوبی و شمالی که در سال 1828 توسط قدرت های بزرگ به یغما رفته.به همدیگر نمی پیوندد و به آغوش وطن باز نمی گردد و دو سرزمین برادر همدیگر را در آغوش نمی گیرند.
آچین آققیشقالاری
بو نه ائودیر کی ایشیقلیق یولو یوخدور؟
بیلمیرم قبله م هایاندیر
ائویمین ساغ سولو یوخدور!
بیرینی بغض توتوبدور دانیشانمیر
بیری بیر شیردی دوشوب دار قفس ایچره چالیشانمیر
آنا ایستکلی بالایلا باریشانمیر
ایکی توپراق قاریشانمیر
قول بویونلا ساریشانمیر
آچین آققیشقالاری
(باز کنید پنجره ها را
این چگونه خانه ایست که منفذی برای نورگیری ندارد؟
نمی دانم قبله ام به کدامین سو است؟
چرا که یمین و یسار ایل و تبارم مشخص نیست
یکی را بغض گرفته و نمی تواند سخن بگوید
یکی مثل شیری است که گرفتار قفس کوچکی شده و نمی تواند تکان بخورد
مادر با فرزند عزیزش نمی تواند آشتی کند
دو خاک و سرزمین نمی توانند به هم بپیوندند
دست در آغوش هم اندازند و همدیگر را بغل کنند
باز کنید پنجره ها را)
هوشنگ جعفری این شاعر آزاده و آشنا به تاریخ پرافتخارش .در یکی از شعرهایش همانند آنچه در بالا آمده با الهام از شاعر آزادگی و آزادی ((نامیک کمال)) راه های رسیدن به استقلال (فرهنگی) را نشان می دهد. شاعر می گوید اگر آزادی می خواهی باید از سر و دستت چشم بپوشی.امیدت را از هرچه کمک و یاری است ببر.حتی اگر نیازمند باشی. هر زمان می خواهی به آزادی برسی در یک دستت باید تاریخ سرخ ات و در دست دیگرت خون سرخ ات را بگیری:
آزادلیق ایسته سن یالنیز باشیندان اوم.قولوندان اوم
اومیدین کس ظفردن. غیر دن امداد لازیمسه
بیر الده قانلی تاریخین بیر الده آل قانین گؤستر
هاچان هر یئرده کی آزادلیقان اسناد لازیمسه
(نامیک کمال)
شاعر در شعرهایش از کسانی که از استقلال و آزادی دفاع می کنند و یا حوادثی که بر سر طالبان آزادی و جوانان آزادی خواه آمده هم صحبت می کند.
شاعر در شعری تکراری (منظور اینکه قبلا در این مقاله از این شعر صحبت کرده ایم) قاییدین دورنالار.قاییدین بوردان (برگردید درناها برگردید از اینجا) به بیان این مسئله می پردازد که هرکه در سرزمینش جلودار و پیشتاز شود و نقش لیدر را بازی کند همانند اینکه عقاب ها. جوجه های پرندگان را میربایند. آن ها را ربوده . زندانی کرده و نفس هایشان را میبرند.
کیم دوشورقاباغا چالاغان چالیر
بوغچالیر بوردالیر نفسین آلیر
(هرکس پیشتاز می شود پرندگان شکاری شکارش می کنند
به دام انداخته. تکه تکه اش می کنند و نفسش را می برند)
از طرف دیگربا ایراد پرسشی از اینکه لیدرها و جوانان آزادیخواه در زندان ها و حبس خانه ها زندانی می شوند.بسیاری چشم در راه آزادی می مانند و بسیاری از قوت و طاقت می افتند سخن به میان می آورد:
سولدو دوستاقداکی اولدوزلارین آی سانلی گؤزو
دوشدو کیمسنه لر همهمه دن سیز بیلدیز؟
(چشمان ماه گونه ی ستارگانی که در زندان ها هستند ناامید شدند
و بسیاری از همهمه و زمزمه افتادند)
مسئله وطن:
در میان ترکان وطن.مکانی قدیمی و مقدس است که یادگار پدران و مادران است. جایی است که پر است از خاطرات دینی و ملی .جایی که کوه ها و رودهایش .اوبه هایش و ییلاق هایش ملّت ترک را در سینه اش پذیرایی کرده. به او زندگی و قدرت بخشیده است. پدران و مادران ترک می گویند : ((خداوند انسان را در دنیا بدون وطن و در آخرت بدون ایمان نکند)). آن ها وطن و ایمان را به اندازه ی هم ارزشگذاری می کنند. حتی با گفتن((خاک ریشه انسان است)) آن را بالاتر از هرچیزی می شمارند. با نگاهی به اشعار هوشنگ جعفری این شاعر ترک. شعور و شیدایی او به مسئله وطن را در بالاترین حد ممکن می توان مشاهده نمود. او نیز همانند همه ترکان وطن و کوه ها .اوبه ها.ییلاق ها و جنگل ها و رودهایش را مقدس می شمارد. ترکان امروز نیز همانند نیاکان ترک خود به کوه ها صفات اعلا و بالایی می دهند. آن ها با گفتن جمله (( کوه ها نزدیکترین مکان ها به خداوند هستند)). کوه ها را به دیده مقام ها مکان هایی مقدس می نگرند. آن ها رفته رفته کوه ها را به حالت اختصاصی برای خود درمی آورند. آن ها قهرمانان و حتی مردمان خود را با کوه ها یکی می کنند. مه قلل کوه ها نشانگر درد و غم آن ها. آب جوشان چشمه های آن نشانگر اشک چشم آنان.گل های شکفته در سینه کوه ها نشانگر چشمان. صورت. دست ها و انگشتان تازه عروسان و دختران می شود.
هوشنگ جعفری هم به کوه های مقدس ترک نشینان ایران یعنی ((سبلان)).((سهند)) و ((دماوند)) در شعرهایش اشاره می کند.
شعر ((ساوالان))- شعر ساده ای نیست. به این شعر باید گفت داستان.قطعا به آن داستان ساوالان گفتن درست است- بهترین نمونه آشکار برای این مورد است . شاعر به ((ساوالان)) و کوه های دیگر بار معنایی زیادی می بخشد.
ساوالان یک کوه است.ساوالان محل ترک نشینان ایران است.ساوالان ((بابک)) است.((ستارخان)) است. ((خیابانی)) است.((پیشه وری)) است. ساوالان جوان ترک امروز ایران است.
یکی از بند های شعر در مورد بحث ما اینگونه می گوید:
ای کوهی که مه و برف همزمان هم نتوانسته تو را فرا بگیرد. ای کوهی که غم تو دنیا را پیر کرده.ای ساوالان. همه می دانند که در میان همه کوه ها بلندترین کوه تو هستی. دست را به دست ((سهند)) بده .تو راز دار او هستی. هر دواتان باهم دستانتان را به دماوند (کوهی در شمال تهران) بدهید. که دوست او تو هستی. حاشا که از او جدا مشو. راهتان مه آلود و سخت است. بگذارید جوانان درحالی که به شما افتخار می کنند سرشان را بالا بگیرند و نگذارند جایی که پروازگاه عقاب هاست . آشیانه کرکس ها بشود.
((ای قاردا دوماندا باش اوجالدان ساوالانیم
غمی دونیانی قوجالدان ساوالانیم
ائل بیلیر داغلار آرا هر اوجا داغلا باشی سنسن
وئرگیلن بیرلیگ الین بیرده دماونده اونون یولداشی سنسن
اوندان آیریلما آماندی
یولوموز چندی دوماندی
قوی ایگیدلر سیزه فخر ائله یبان باشین اوجالتسین
قویما قارتال دولانان یئرلره قوزغون الی چاتسین))
((ای سبلان که من درمیان برف و مه همزمان هم نوک قله ات پیدا و سرافراز است
ای سبلان من. که غمت دنیا را پیر می کند
همه می دانند که در میان تمام کوه های بلند تو از همه بلندتری
دستت را به دست کوه سهند بده که برادر و راز دار او.تو هستی
زنهار از او جدا مشو
راهمان سخت و مه آلود است
بگذار جوانان و جوانمردان در حالیکه به شما افتخار می کنند سرشان را بالا بگیرند
مگذار که پروازگاه عقاب ها. آشیانه کرکس ها بشود.))
شاعر در شعر ((بنی لر قاچدی من قاچا بیلمه دیم))(بنی ها فرار کردند و من نتوانستم)
سرزمین مادری خود را به نورچشم خود تشبیه می کند.
برای انسان هرچه قدر چشم و درون چشم.هرچه قدر نورچشم فراموش ناشدنی و مهم است به همان اندازه وطنی که در میان نور چشمان شاعر نقش بسته مهم است.
در یک لحظه که هوای وطن.ترانه های وطنی.حسرت وطن به سرش می زند و به مخیّله اش می آید.تا فرداها با آن حس ناله و زمزمه کردنش مشخص می شود.
((آنام یوردو منیم گؤز ببگیمدی
یوردومو گؤزومدن آتا بیلمیرم
بیردن ائل هاواسی وورور باشیما
سیزلیرام صؤبحه تک یاتا بیلمیرم ))
سرزمین مادری ام نورچشم من است
نمی توانم سرزمینم را فراموش بکنم
هرزمان که هوای ایل و وطنم به سرم می زند
تا صبح ناله و زمزمه کرده و نمی توانم چشم روی چشم بگذارم
جعفری همان گونه که به صورت مختصر در بالا اشاره کردیم در شعرهایش به دو پاره شدن آذربایجان اشاره می کند.
او به پیوند نخوردن و یکی نشدن آذربایجان ایران که در حکم مادر و آذربایجان شمالی که در حکم فرزند است. اینکه دو خاک یعنی آذربایجان شمالی و جنوبی از هم جدا افتاده اند. اینکه برادران و خواهران خانواده های جدا افتاده نتوانسته اند همدیگر را بازیابند و همدیگر را در آغوش بگیرند اشاره می کند:
آنا ایستکلی بالاینان بالیشانمیر
ایکی توپراق قاریشانمیر
قول بویونلا ساریشانمیر
(مادر نمی تواند با فرزند آشتی و پیوند بخورد
دو خاک نمی تواند به هم وصل شوند
و نمی توانند همدیگر را در آغوش گیرند )
امید به وحدت ترکان
هوشنگ جعفری در شعرهایش همانند اندک شاعران و روشنفکران دنیای ترک که (وحدت ترکان) را به زبان آورده اند به این موضوع پرداخته است.
او با گفتن ایلات و طوایف ترک قبل از هرچیز و در وهله اوّل به ترکان آذربایجان ایران. قشقایی ها .ترکمن ها.قاراپاپاق ها و افشارها را مد نظر دارد و در مرحله بعد نیز وحدت همه دولت ها و تجمعات ترکان دنیا .یعنی وحدت زبانی .وحدت فکری و وحدت کاری را در نظر دارد. جعفری از میان قهرمانان آذربایجان با نشان دادن(بابک) به عنوان نمونه و الگو وظایفی را جوانان ترک ایرانی باید انجام دهند را بر می شمارد .
او آرزو می کند که جوانان ایران همچون بابک آن سمبول آزادی آستین هایشان را بالا زده و در مقابل دشمنان بایستند و برای اتحاد قبایل ترک آتش های بزرگ روشن کنند:
بابک کیمی دور قوللارینی چیرمالا هئی هئی
تورک ایللرینی ییغماغا تونغال قالا هئی هئی
((هی هی مثل بابک آستین هایت را بالا بزن
هی هی برای اتحاد ترکان آتش روشن کن.))
در شعر دیگرش ((اوتای بوتای)) ((آن طرف و این طرف)) به بیان اینکه برای بیدار کردن آزربایجان شمالی و جنوبی به سراغ (بابک) و (اوختای) رفته است.اینکه از ارس که صمد آن نویسنده بزرگ ترک که توسط رژیم پهلوی در رود ارس غرق شد.می خواهد دیگر جریان نداشته باشد و اینکه او عقابی شده تا از ارس خونخواهی صمد را بکند می پردازد.
گئدیرم چاخنادام اوتای بوتایی
سسله نم بابکی گله اوختایی
دایان آخماگیلان آی آراز چایی
من صمدین قانین آلان قارتالام
((می روم تا آن طرف و این طرف را به هم بریزم و صدا کنم بابک را تا اوختای بیاید
بایست ای رود ارس و دیگر جاری مباش
من آن عقابی هستم که به خونخواهی صمد آمده ام.))
شاعر با امید به وحدت ترکان زندگی می کند. این را می شود از اشعارش فهمید. او در حال نشان دادن این مطلب که صدای اسب سیاه پیشانی سفیدی را از دور می شنود.و اینکه آن اسب با صدای بسیار بلند شیهه می کشد و به این سمت می آید است:
اوزاقدا بیر قارا قاشقا آتین سسین دویدوم
چکیردی شیهه گلیردی بویانه آخشاملار
از دور صدای اسب سیاه پیشانی سفیدی را شنیدم
که شیهه می کشد و عصرگاهان به این سمت می آید.
موضوعات دیگر
هوشنگ جعفری .شاعری که چشم بینا .گوش شنوا.زبان گفتار و ترجمان دل ملتش است. در حالیکه در حقیقت یک شاعر مردمی و ملّی است به تمامی مسائل و موضوعات ملت و مردمش در اشعارش می پردازد.قلب او برای مردمش می تپد. جدای از پنج موضوع اساسی که در بالا بدانها پرداختیم او به موضوعات زیاد دیگری نیز پرداخته است.او در شعرهایش مسائلی چون عمل نکردن مسئولان در تهران به وعده هایشان (اشاره به اجرا نشدن اصل 15و19 قانون اساسی).پایبند نبودن به حرف هایشان و سرزنش کردن بی پروا و غیرقابل تحمل اشخاص و گروه ها و جماعت هایی که خواستار حقوق مادی و معنوی خود هستند و هم اینکه تمامی این ها (به ناحق)به نام دین و قرآن انجام می شود را به زبان می آورد.
بوزا یازمیشدی قیزز اوغلانلی بیزیم حاققیمیزی
اریدیر بیر بئیینی قانلی بیزیم حاققیمیزی
پایلاییر یاز ئیلی تک کوللارا یارپاقلاریمی
دیلی آغزی الی قرآنلی بیزیم حاققیمیزی
(حق دختران و پسران ما را روی یخ نوشته اند
و یک انسان بی فکر حق ما را آب می کند
و آن را مثل باد پاییزی که برگ ها را به این سو و آن سو پخش می کند. می پردازد
درحالیکه زبان و دهان و دستش آغشته به قرآن است و حق ما را به نام دین می خورد.)
شاعر در غزل دیگری با اشاره به غصه دار و دردمند بودن مردمانش .با گفتن ((بیایید با چشم هایی که می گریند و اشک میریزند سرزمینمان را بگردیم و ببینیم کدامین سینه در این سرزمین بدون درد و غصه است؟))چنین ادعایی می کند.
گل آغلایاق دولاناق آغلایان بولاقلارینان
بو اؤلکه لرده گؤره ک هانسی سینه دیر یاراسیز؟
(بیا به همراه چشمه هایی که می گریند بگردیم و ببینیم در این سرزمین ها کدامین سینه بی درد است؟)
در شعر دیگری نیز با گفتن تعبیر ((ای کلاغ صفتانی که به جغد ها یاری می رسانید)) به کسانی که حقوق آنان را انکار کرده و ستم می کنند و دادن صفات اینچنینی به آنان . به اینکه کسانی که حرف حق می زنند به دار کشیده می شوند.و اینکه عشق.اعتقادات و خدا را هم از دستشان گرفته اند اشاره می کند:
نه ایستیسیز آی حاقّی دانانلار آخی بیزدن
حق سؤیله ییرک داره چکیرسیز دیلیمیزدن
بایقوشلارا یاردیم یارادان قارقا صفت لر
عشقی.اینامی.آللاهی آلدیز الیمیزدن
(از جان ما چه می خواهید ای انکار کنندگان حقوق ما
شما همین که حرف حقی می زنید از زبانمان ما را به دار می آویزید
ای کلاغ صفتانی که به جغدها یاری می رسانید
شما ها دین و عشق و خدا را هم از دست ما گرفتید)
هوشنگ جعفری با سخن گفتن با قیرآت(آغ آت).آینده سرزمینش و مردمانش را تعبیر کرده و چنین می گوید:
آغ آتیم قول قاناتیم
اوردا دؤلبرچین اوتو دؤرت پرآچیبدی
اوردا دیللنمگه دیل تازه شیرین دیللر آچیبدی
اوردا باغلاردا بوتون گول لر آچیبدی
آغ آتیم
آت قدم آیدینلیغا ساری!
(اسب سپید من . ای بال و پر من
در آنجا گیاه دلبرچین چهار گلبرگ باز کرده است
زبان در آنجا برای سخن گفتن.زبان های شیرینی باز کرده است
در باغ های آنجا همه باغ ها گل کرده اند و پر از گل اند
اسب سپید من
قدم بگذار
به سوی روشنایی! )
جعفری در شعرش به حادثه ممنوع شدن آلت ملی موسیقی ترک یععنی ((ساز)) و ((تار)) و جمع آوری و محو و نابود کردن سازها و کشته شدن تار زن هایی مثل ((مثولان)) تارجی در دوران کودکی و جوانی اش یعنی در رژیم پهلوی و اوایل انقلاب هم اشاره می کند:
سازی سیندیردیلار آل ماهنی لارین قوینوندا
هر سازین توزلو تئلیئده مین اوزان قیشقیردی
(سازها در آغوش ترانه های رنگارنگ شکستند
و از گیسوان خاک آلود هر سازی هزار اشیق به ناله آمدند)
نتیجه
هوشنک جعفری شاعر معاصر ترک نشینان ایران است که احساسات.وضعیت موجود ترکان ایران .حق و حقوق آن ها.پیشامدهایی که بر سرش آمده.امیدها و انتظارات آنان را به قلم آورده و با صدای رسا و بلند فریاد می زند.
جعفری به خاطر سخت بودن نوشتن ترکی. حرف زدن ترکی و حتی چاپ و نشر آثار ترکی در سرزمینش علیرغم اینکه آثارش را به صورت تکثیر شده و یا حلقه های صوتی و تصویری پخش می کند درسال های اخیر نیز توانسته است آثارش را به صورت کتاب چاپ کند.
شاعر با خواندن و نوشتن آثارش به زبان ترکی در نشر و مدرن شدن زبان ترکی در سطح وسیعی یاری رسانده است. از طرف دیگر با چاپ و نشر اشعارش در قالب دو کتاب ((آغ آتیم)) و ((گونش)) یاری بزرگی به زبان و ادبیات ترکی رسانده است.
شاعر در اشعارش به همه موضوعات ترک نشینان ایران پرداخته است. علی الخصوص عدم آموزش و ممنوعیت آموزش به زبان مادری.انکار هویت ملی قومی ترکان ایران. دو پاره شدن ترکان آذربایجان. آزادی. استقلال(فرهنگی) و امید به وحدت ترکان از موضوعاتی است که شاعر در فعالیت های ادبی اش با وسواس و دقتی زیاد آن ها را به میان آورده است.