توسعه آذربایجان بدون احیای ژورنالیسم آذربایجانی امکانپذیر نیست
هارای نیوز - پایگاه خبری دورنانیوز در مورد توسعه و احیای ژورنالیسم آذربایجانی، گفتگوی ویژه ای با اصغر زارع کهنمویی ؛ روزنامه نگار و تحلیل گر در آذربایجان ترتیب داده که شما مخاطبان را به مطالعه آن جلب می کنم.
مگر میشود برای توسعه آذربایجان برنامه نوشت اما برای احیای ژورنالیسم آذربایجانی بیتوجه بود؟ برای ایران سربلند و توسعهیافته راهی جز این نداریم که توسعه را چندبعدی، متنوع و همگانی ببینیم. توزیع عادلانه امکانات و اختیارات برنامه ناگزیر توسعه است. اراده جدی برای توسعه مضاعف شهرستانها بخصوص مناطق قومی راه ناگزیر توسعه ایران است. اگر مناطق قومی توسعه نیابند، بحرانهای بسیار جدی اجتماعی و اقتصادی خدای ناکرده میتوانند ایران را متوقف کنند. راه توسعه مناطق قومی نیز از توسعه ژورنالیسم میگذرد.
اشاره: ما در دوران رکود آذربایجان قرار داریم. در این میان ضعف و
کمتوجهی رسانهها آزاردهنده است. « دیگر خبری از آذربایجان به گوش
نمیرسد»، «تبریز غیرسیاسی شده است»، «حتی یک محفل فکری مولد در آذربایجان
وجود ندارد» و… . همه ما این جملات و مشابه آنها را مرتب از تحلیلگران
سیاسی و اجتماعی درباره وضعیت ناخرسند آذربایجان میشنویم و برای پاسخ به
آه و افسوسهای خود به فکر فرو میرویم.
بهراستی چرا چنین شده است؟ چرا
آذربایجان که روزی مهد اندیشه و محل جلوس مدنیت و مدرنیته بود، اکنون از
قافله عقب مانده است؟ چرا انسانهایی که روزی موثرترین و بهترین
روزنامههای زمانه را منتشر میکردند حتی در مقیاس یک شهر کوچک نیز
نمیتوانند نشریهای قابل قبول تولید کنند؟
چرا دیگر جریدههای جریانسازی
چون اختر و ملانصرالدین در آذربایجان منتشر نمیشوند؟ نسبت این قهر تاریخی
با رسانه و پسرفت آذربایجان چیست؟ چه کسانی و چه رخدادهایی باعث این
تراژدی تلخ شده است؟ اینها سوالاتی بنیادی است که باید برای عبور از وضعیت
نامطلوب کنونی به آنها پاسخ داد. تلاش کردهایم در گفتگو با اصغر زارع
کهنمویی، روزنامهنگار موفق آذربایجانی به پاسخهایی اجمالی برسیم.
البته
نخواستیم تنها در مرحله «چرا و چگونه» بمانیم، خواستیم از «چه باید کرد» هم
سخن بگوییم. زارع کهنمویی در این گفتگو پاسخهای روشنی میدهد. وی تضمین
آزادی بیان در چارچوب قانون، حمایت تمامقد نهاد قدرت از رسانههای مستقل و
اراده نخبگان آذربایجان برای آموزش و حضور حرفهای و مسوولانه در این حرفه
را سه شرط احیای ژورنالیسم آذربایجانی خواند و گفت: «نخبگان ما اگر حاضر
به پذیرش مشقتهای ژورنالیسم نیستند، چه انتظاری از نهادقدرت و اصحاب ثروت
برای حمایت از ژورنالیسم آذربایجانی دارند؟
یادمان باشد ژورنالیسم آذربایجانی را با توهم، تنبلی، بیمسوولیتی، خودشیفتگی و بیسوادی نمیتوان احیا کرد. احیای ژرونالیسم آذربایجانی نیاز به مجاهدت مسوولانه و عالمانه تمام وقت دارد.»
بهطور خلاصه درباره وضعیت و جایگاه ژورنالیسم آذربایجانی در دوران آغازین روزنامهنگاری در ایران صحبت کنید. ما بخصوص در دوران مشروطه چه وضعیت و رتبهای داشتیم؟
شما به درستی از اصطلاح «ژورنالیسم آذربایجانی» استفاده کردید. آذربایجانیها طلایهدار ژورنالیسم در خاورمیانه بودند. مشروطه ایرانی را باید محصول و مدیون سهگانه آذربایجانی دانست؛ سلاح ستارخان، سیاست علی مسیو و قلم محمدطاهر تبریزی. متاسفانه این سهگانه در روایت روشنکفری ایرانی با تقلیل مواجه شده است. با این حال، اساتید روزنامهنگاری بهحق نقش بیمانند آذربایجان را در تاسیس و توسعه روزنامهنگاری بینظیر توصیف کردهاند. نخستین روزنامه ایران یعنی کاغذ اخبار مدیون تدبیر و قلم و سرمایه و چاپخانه یک آذربایجانی بلندهمت بنام میرزا جعفر زینالعابدین تبریزی است.
بسیاری از نخستین چهرههای طراز اول روزنامهنگاری در ایران،
آذربایجانی و ترک بودند. علاوه بر محمدطاهر تبریزی و زینالعابدین تبریزی
میتوان از چهرههای درخشانی چون میرزا عبدالرحیم طالبوف، فتحعلی آخوندف،
حاج میرزا آقا بلوری، م غنیزاده، حاجی آقا تبریزی، علیقلی خان تبریزی،
جلیل محمدقلیزاده، میرزا علیاکبر صابر و … یاد برد. باید در اینجا از
نشریاتی که بدون نویسنده و در اوج خفقان قاجاری و پهلوی منتشر میشد هم یاد
کرد. درباره جایگاه ویژه ژورنالیسم آذربایجانی در تاریخ روزنامهنگاری
ایران سخن بسیار است. برای تبیین آن حداقل باید به اندازه یک گفتگوی تفصیلی
صحبت کرد.
اما من یک جمله از دکتر حسین قندی استاد برجسته روزنامهنگاری میگویم چون فکر میکنم حق مطلب را بهخوبی ادا کرده است: «آذربایجان پایهگذار روزنامهنگاری ایران است. بهترین شیوه روزنامه نگاری ایران در دوران ابتدایی روزنامهگاری در تبریز بوده که به سبکهای انتقادی، طنز و کاریکاتور اوضاع اجتماعی و اقتصادی عصر خود را تحلیل میکردند.»
از این سخن دکتر قندی یک برداشت جدی دیگری هم باید کرد. میتوان به مکتب ژرونالیسم آذربایجانی قائل شد. باید در فرصت دیگری، ویژگیهای حرفهای، سیاسی و اجتماعی این مکتب را تبیین کرد.
به نظر شما چرا ژورنالیسم آذربایجانی که در عصر مشروطیت جریان پیشرویی در روزنامهنگاری محسوب میشد، در گذر زمان به وضعیت کنونی دچار شده است؟
بله متاسفانه اکنون با از گذشت تنها صد سال از آن روزهای باشکوه تاریخی، ژرونالیسم آذربایجانی نیز مانند همه حوزههای دیگرِ این جامعه پویا و پیشروی تاریخی، اگرنگوییم سقوط، حداقل سکوت کرده است. ما دیگر نه مردانی به قامت طالبوف و غنیزاده و محمدقلیزاده داریم و نه نهادهای رسانهای قدرتمندی چون ملانصرالدین و اختر و انجمن. وضعیت اکنون ما هیچ نسبتی با آن روزهای باشکوه مشروطه ندارد. انگار نه انگار آنان که اختر و انجمن منتشر میکردند، اخلاف ما بودهاند. برای تبیین چرایی این سکوت دلآزار باید کلیت عقبرفتن آذربایحان را تحلیل کرد. نمیتوان بدون توجه به دلایل افول آذربایجان در حوزههای مختلف، به تبیین مجرد پسرفت حوزه ژورنالیسم پرداخت.
بله همینطور است. موضوع این گفتگو بازخوانی دلایل عقبماندگی آذربایجان نیست و قطعا این موضوع در این فرصت نمیگنجد. اما در صورت صلاحدید، به چند مورد از مهمترین آنها که در افول روزنامهنگاری در آذربایجان تاثیر مستقیم گذاشته، اشاره کنید.
من فکر میکنم حداقل سه محور اساسی در به وجود آمدن این وضعیت غیرقابل قبول باید بررسی شود. محور نخست ظهور دانشورانی چون محمدعلی فروغی در پایتخت است که سودای تاسیس دولتملت کلاسیک فرانسوی در سر داشتند و به همین دلیل «پهلویسم» را بنیاد نهادند و «رضاخان» را ساختند. این اندیشه که با حمایت غرب بهسرعت تبدیل به قدرت شد، در عرصههای مختلف آثار بسیار مخرب بر جای گذاشت و تلاش کرد نهادهای استخواندار بنیادی جامعه را تخریب کند. آذربایجانِ ترک در این وضعیت بیشترین آسیب را دید. سواد آذربایحانیها ترکی بود. وقتی فارسینویسی اجباری و ترکینویسی قدغن شد، انسان آذربایجانی از قافله عقب افتاد.
یعنی شما اعتقاد دارید ارتباط وثیقی بین روزنامهنگاری و استفاده از زبان و نیز ارتباط زبان در حاشیه و ژورنالیسم آن وجود دارد؟ در واقع آیا میتوانیم همچون زبان به حاشیه رانده شده از ژورنالیسم به حاشیه رانده شده نیز بحث کرد؟
یک نمونه جالب عرض کنم، ملانصرالدین نشریهای بود که به زبان ترکی در آن سوی ارس منتشر میشد محمدقلیزاده وقتی این نشریه را به تبریز آورد، فروشش چند برابر شد. برخی از نفوذیهای تهران به او گفتند، نشریه را فارسی منتشر کن، او مخالفت کرد و گفت اگر فارسی منتشر کند فروش نشریه را از دست خواهد داد. نظام فکری پهلویسم تلاش داشت آذربایحان را از فرهنگ و تفکر و به تبع آن روزنامه نگاری بومی تهی کند و از آذربایجان چیزی بسازد که با ماهیت فرهنگی آن تفاوت بنیادی داشت. پهلویسم آذربایجان را فارس/پهلوی/آذری می خواست و برای این ایده، باید آن را از هر چه سواد و فرهنگ بومی است تخلیه میکرد. اگر چه پهلوی موفق نشد اما سیاست یکسانگرایانه، خشن و نژادپرستانه چکمهپوشان توانست آذربایجان را به سراشیبی ببرد. وقتی زبان یک گروه قومی به حاشیه رانده میشود، مغزش تعطیل میشود. بله اگر ماشینی بود که یک شبه تمام آذربایجانیها فارس شوند، رنج کمتری به آنان تحمیل میشد!
گفتید سه محور برای عقبماندگی روزنامهنگاری وجود دارد. محور دوم چیست؟
محور دوم افول روزنامهنگاری در آذربایجان، آغاز عصر فترت نخبگان ملتگرا در برابر ظهور نخبگان ایدهئولوژیک بود. متاسفانه پایگاه فکری چپ تخیلی، آذربایجان بود. آنان آذربایجان را زره ماشین خشن و پرشتاب کمونیسم کردند و خواستند با استفاده از ظرفیت بالای استراتژیک آذربایجان، به انقلاب رویایی خود برسند. نخبگان آذربایجان بیاعتنا به تراژدیهای فرهنگی و اقتصادی متنوع در آذربایجان، سوار قطار نظامی استالین شدند. برخی از آنان اگرچه به ترکی هم مینوشتند و حتی نشریه هم منتشر میکردند و به این طریق، بهصورت عرضی خدماتی به زبان و فرهنگ آذربایجان کردند اما با توجه حرکت آنها در ریل کمونیسم، بهصورت جوهری، آذربایجان را ذبیح استالین کردند. در حساسترین قرن تاریخ بشریت که ملتها نبیاد ماندگاری و توسعه خود را بنا میکردند، نخبگان ما مشغول سربازی برای ارتجاع بودند. بدینترتیب تمام فرصتهای مردم آذربایجان با تلخی تمام از دست رفت. در کنار چپ بخشی از نخبگان آذربایجان نیز سرباز ایدهئولوژیک قرائتهای رادیکال از اسلام شدند و دقیقا در یک اتحاد استراتژیک آذربایجان را قربانی منافع گروههای رادیکال مذهبی با عناوین دلفریب مجاهد و غیرهم کردند. برای آنان تنها چیزی که اهمیت نداشت آذربایجان بود.
یعنی میفرمایید، ایدولوژی همچون یک آسیب جدی، به روزنامهنگاری آذربایجانی ضربه زد؟
نحلههای ایدهئولوژیک سرخ و سیاه، آذربایجان از درون تهی کرد. دیگر کسی از فرزندان آذربایجان نبود که در این جبههها کشته یا زخمی نشده باشد. آنان در جبههای میجنگیدند که شکست یا پیروزی برایشان هیچ تفاوتی نداشت. آنان در همه حال در خسران بزرگ بودند حتی اگر پیروز هم میشدند، غایبان اصلی وقت تقسیم غنایم بودند. ژورنالیسم بیش از هر چیزی، مرهون دغدغهمندی نخبگان برای آگاهی مردم و توسعه منطقه است. وقتی نخبگان آذربایجان به سربازان بیجیره و مواجب ارتجاع تبدیل شدند، چگونه میتوانستند برای انسان آذربایجانی تولید فکر کنند و روزنامه منتشر کنند؟
ببخشید در لابلای بحث شما سوال میکنم، محور سوم بحث شما چه بود؟
محور سوم اما باید در متن تغییرات اجتماعی و اقتصادی جستجو شود. جهان تغییر کرده بود تجارت نفت از طریق دریا و ظهور اقتصاد نفتی در ایران و بینیازی نهاد قدرت از مالیات آذربایجان، از موقعیت استراتژیک این منطقه بزرگ کاسته بود. دیگر آذربایجان نه برای دنیایی که با کشتیها و هواپیماهای بزرگ نفت میبرد و کالا میآورد مهم بود و نه برای چکمهپوشان باستانگرای پایتخت که دیگر برای ولخرجیهای جنونوار نیازی به تجار باهوش آذربایانی نداشت. جایگاه ویژه آذربایجان در معادلات منطقهای و کشوری، نازل شده بود. سیاستهای غلط قومی و تبعیضهای گسترده اقتصادی روند ضعیف شدن آذربایجان را تشدید کرد. دولت مرکزی به جای تقویت این استعداد بزرگ، به تضعیف مضاعف آن پرداخت. پروژه صنعتی کردن ایران دقیقا زمانی کلید خود که دولت مرکزی مغضوب آذربایجان شده بود. آذربایجان غایب بزرگ سرمایهگذاریهای کلان شد، افول اقتصاد آذربایجان با سرعت نور آغاز شد، انسان آذربایجانی گرسنه ماند و برای حفظ خود مجبور به مهاجرت شد. در تمام تاریخ مدرن، هیچ مهاجرتی به گستردگی مهاجرت آذربایجانیها به مرکز کشور نیست. شهرها و روستاهای آذربایجان از نخبهها خالی شدند. بخصوص نخبگان فکری و قلمی هیچ درنگی برای مهاجرت نکردند. در فقدان نخبگی جامعه آذربایجانی، ژورنالیسم نیز به محاق رفت.
اگر موافق باشید درباره وضعیت فعلی صحبت کنیم. از دید شما چه شرایطی وجود دارد که جریان روزنامه نگاری در آذربایجان تاثیرگذاری و دوام مورد انتظار را داشته باشد.
برای این مهم حداقل سه شرط باید فراهم شود. نخستین شرط، پذیرش آزادی بیان در چهارچوب قانون است. باید ژورنالیسم آذربایجانی حداقل در سطح جریان رسانهای در تهران به رسمیت شناخته شود. برای تبریز، وضعیت آزادیهای رسانهای حتی در حد تهران نیز رویایی و غنمیت است. البته ظرفیت این آزادی هم باید در میان نخبگان ما باشد. متاسفانه همیشه تندرویهای بیسرانجام باعث محدود شدن آزادیها شده است. شرط دوم این است که باید بستر مالی تاسیس رسانههای قدرتمند در آذربایجان فراهم شود. اکنون رسانه یک صنعت است و نیاز به معادلات مالی قابل توجه دارد. نهاد قدرت باید این بار با اتخاذ سیاست تبعیض مثبت، برای راهاندازی و حمایت مالی رسانههای مستقل اقدام جدی بکند. توسعه آذربایجان بدون احیای قدرتمند ژورنالیسم آذربایجانی امکانپذیر نیست. آنان که از توسعه آذربایحان سخن میگویند در اولین قدم باید به تاسیس رسانههای قدرتمند همت گمارند. باید تلاش کنیم، خود آذربایجان خودش را روایت کند و باید اجازه دهیم، روزنامهنگاران ما جهان را نیز به روایت آذربایجان نقاشی کنند. البته آزادی بیان و حمایت مالی نهاد قدرت و اصحاب ثروت، همه شرایط لازم برای توسعه ژورنالیسم آذربایجانی نیست. شرط سوم و مهم، تلاش و جهاد نخبگان آذربایجانی برای حضور حرفهای در این حوزه است. متاسفانه بسیاری از نخبگان آذربایجانی ساکن در آذربایجان و نیز مهاجران، برخلاف ادعاها و دغدغههای خود، هرگز پای پیش نمیگذارند. روزنامهنگاری یک کار حرفهای است برای روزنامهنگار شدن باید آموزش دید، تجربه کرد و زندگی گذاشت. نخبگان ما اگر حاضر به پذیرش مشقتهای ژورنالیسم نیستند، چه انتظاری از نهادقدرت و اصحاب ثروت برای حمایت از ژورنالیسم آذربایجانی دارند؟ یادمان باشد ژورنالیسم آذربایجانی را با توهم، تنبلی، بیمسوولیتی، خودشیفتگی و بیسوادی نمیتوان احیا کرد. احیای ژرونالیسم آذربایجانی نیاز به مجاهدت مسوولانه و عالمانه تماموقت دارد.
همانگونه که می دانید در تاریخ معاصرمان جریانی همچون ملا نصرالدین وجود داشته که علاوه بر آذربایجان، ایران را نیز تحت تاثیر قرار میداده است. دلیل اینکه امروز چنین ارتباط و تاثیری وجود ندارد چیست؟
حداقل سه دلیل متصور است. دلیل اول اینکه ما با ژورنالیسم حرفهای در آذربایجان مواجه نیستیم. وقتی من روزنامهنگار آش خوشمزهای برای مشتریانم نپزم آنها سلام مرا جواب نخواهند داد. روزنامهنگاری یک تخصص است، ممارست بسیار میطلبد و وقت بسیار میخواهد. نمیتوان با بیحوصلگی ادای روزنامهنگاری درآورد. برای روزنامهنگاری باید جهاد کرد. متاسفانه ما اکنون نه روزنامههایی مانند ملانصرالدین و شبنامه و انجمن داریم و نه روزنامهنگارانی مثل محمدقلیزاده و صابر و طالبوف. پس انتظار نداشته باشیم، روزنامههای ما خوانده شوند. دلیل دوم، وضعیت سیاسی و اقتصادی خاص است. در این وضعیت مردم برای روزنامه خواندن علاقهای نشان نخواهند داد. طبقه متوسط (طبقه روزنامهخوان) به شدت درگیر مصائب زیستن است. انتظار از او برای روزنامهخوانی در اوج مصائب، کمی غیرعادی است. دلیل سوم اما ظهور رسانههای مجازی است. مهمترین نقطه عزیمت روزنامهخوانی، خبرخوانی است انسان کنونی، خبرهای دست اول را صریحتر و دقیقتر از روزنامههای ممیزیشده در شبکههای اجتماعی میخواند. او از منظر خبر نیازی به روزنامه ندارد اما همو به تحلیل نیاز دارد و البته کار تحلیل بخصوص زیر تیغ سانسور، کار بسیار دشواری است و از عهده هرکسی برنمیآید.
به نظر شما روزنامهنگاری، رسالت و وظیفهای تاریخی است یا ابزاری برای تحقق یک تفکر خاص است؟ و اصلا چگونه میتوان بین این دو مورد مرزبندی و تعادل ایجاد کرد؟
روزنامهنگاری کار پیامبرانه است، رسالتی است برای آگاهی، تربیت و دفاع از انسان عصر خویش. روزنامهنگاریِ ابزاری دقیقا در برابر ماهیت روزنامهنگاری قرار دارد. چه چیزی در این دنیا هست که نتوان از آن بهرهبرداری غلط و استفاده سو نکرد؟ حتی مقدسترین واژهها نیز میتوانند مورد بدترین سوءاستفادهها قرار بگیرند. مگر داعش چنین نمیکند؟ فاجعه داعش در کشتن نیست فاجعه در این است که یک گروه تروریستی از آیههای رحمانی قرآن مبین علیه ماهیت این کتاب هدایت استفاده میکند. روزنامهنگاری راه بزرگ آزادی و آسایش انسان است. اساتید بزرگ روزنامهنگاری بزرگترین وظیفه روزنامهنگار را تزریق امید و آرامش دانستهاند روزنامهنگار باید تلاش کند جامعه را از بحران نجات دهد. روزنامهنگاری تلاشی برای رهایی انسان از قید بردهداریهای متنوع زمانه است. من به جرات میگویم اگر تنها یک سال رسانهها را از متن جوامع حذف کنیم، عصر بردهداری کلاسیک با همه توان باز میگردد. ژورنالیسم اختراع بزرگ بشر عاقل است. این مولود عزیز عصر روشنگری اگر هم ابزار باشد باید ابزاری برای توسعه حقوق بشر و آزادی باشد. رسانه یک قدرت تمام عیار است میتوان این قدرت را برای آزادی انسان به کار بست اما پیش از همه، این اصحاب قدرت هستند که به قدرت رسانه واقفاند و دقیقا به همین دلیل، همواره برای مصادره آن تلاش کردهاند. باید گفت مراد ما از روزنامهنگاری، آگاهینامههای اصحاب ثروت و قدرت نیست. روابط عمومیها حق انتشار آگهینامههای آنان را دارند اما حق ندارند، روزنامههای مستقل را بنگاه رسانهای خود بدانند. مالکان حقیقی روزنامهها مردم هستند نه نهاد قدرت اما در یک جامعه دموکراتیک، نهاد قدرت چون بنام رای مردم و بخاطر آسایش مردم حکومت میکند، باید تمامقد از رسانهها حمایت کند حتی اگر منتقد بیمحابای او باشد.
ژورنالیسمی بنام ژورنالیسم قومی وجود دارد که متاسفانه در ایران در سایه نشریات سراسری نادیده مانده و درجا میزنند. به نظرتان این نشریات جهت سوق دادن جامعه بهسمت دموکراسی واقعی بایستی به کدام فضاها گام بردارد؟یعنی نقش ژورنالیسم آذربایجانی در ایجاد فضای باز یا بازتر چه میتواند باشد؟
دموکراسی یک گزاره رویایی و تخیلی نیست. نمیتوان دموکراسیخواه بود به آزادی اندیشید و درد توسعه داشت اما به حقوق بشر، حقوق قومیت و حقوق زبانی بیاعتنا بود. برخی سکوت خود اینچنین توجیه میکنند که با دموکراسی همه این مسائل حل میشود. مگر این پروژهها چیزی غیر از دموکراسی است. دموکراسی که یک موجود عتیقهای نیست که یکباره و اتفاقی از زیر خاک کشف شود. دموکراسیخواهی یعنی پیگیری پروژههای متنوع و خرد و کلان حقوق بشر. کسانی که با عنوان دموکراسیخواهی به حقوق قومیتها بیاعتنا هستند یا دموکراسی را نمیفهمند یا به دموکراسی اعتقاد ندارند و یا حداقل در تضاد عمل و نظر گرفتارند. توسعه هم چنین است مگر میتوان به توسعه کشور اندیشید ولی به موانع توسعه در مناطق قومی (که قطعا نبود اراده برای تحقق حقوق قومیتها یکی از اساسیترین موانع است) فکر نکرد. مگر میتوان برای توسعه دکترین نوشت اما مساله قومیت را ندید؟ مگر میشود برای توسعه آذربایجان برنامه نوشت اما برای احیای ژورنالیسم آذربایجانی بیتوجه بود؟ برای ایران سربلند و توسعهیافته راهی جز این نداریم که توسعه را چندبعدی، متنوع و همگانی ببینیم. توزیع عادلانه امکانات و اختیارات برنامه ناگزیر توسعه است. اراده جدی برای توسعه مضاعف شهرستانها بخصوص مناطق قومی راه ناگزیر توسعه ایران است. اگر مناطق قومی توسعه نیابند، بحرانهای بسیار جدی اجتماعی و اقتصادی خدای ناکرده میتوانند ایران را متوقف کنند. راه توسعه مناطق قومی نیز از توسعه ژورنالیسم میگذرد.
منتشرشده در: نشریه آناوطن سلماس