هارای نیوز

خبری - تحلیلی

کارخانه داران سرمست و کارگران خواب

+0 به یه ن / بپسند
درباره همه ما
کارخانه داران سرمست و کارگران خواب

در این صنعت، رسم بر این است که کارگران کارخانه، وسایل کار را خودشان بخرند و همراه بیاورند. کارخانه بودجه‌ای برای این کار در نظر نمی‌گیرد. اما تا به حال شنیده نشده که کارگری در این مورد اعتراض داشته باشد. نه تنها در این مورد، بلکه در مورد نداشتن بیمه و زیاد بودن ساعات اضافه کاری هم اعتراض خاصی وجود ندارد.


  می گویند یک کارخانه مواد غذایی بزرگ در دنیا است که می‌تواند بخش قابل توجهی از مردم دنیا را تغذیه کند. در ایران هم شعبه دارد. حتی قبل از توافق و با وجود تحریم‌ها. البته تعداد کارگرانش به حدی زیاد است که سهم کمی از محصولات به بیرون از کارخانه فرستاده می‌شود. جز عده‌ی بسیار محدودی، اکثر کارگران، بخشی از محصولات غذایی کارخانه را به عنوان مزد دریافت می‌کنند.
 
کارخانه تمام ساعت‌های روز و تمام روزهای هفته فعال است. تعطیل و غیرتعطیل ندارد. کارگران هم اعتراض خاصی ندارند. اکثر آنها قراردادی هستند. اما زمانی که به استخدام کارخانه در می‌آمدند، قرارداد خود را نخواندند و صرفاً زیر آخرین جمله را امضا کردند. آخرین جمله قراردادشان این بود: همه جملات دیگر این قرارداد را خوانده‌ام و از امضای آن رضایت کامل دارم.
 
در این صنعت، رسم بر این است که کارگران کارخانه، وسایل کار را خودشان بخرند و همراه بیاورند. کارخانه بودجه‌ای برای این کار در نظر نمی‌گیرد. اما تا به حال شنیده نشده که کارگری در این مورد اعتراض داشته باشد. نه تنها در این مورد، بلکه در مورد نداشتن بیمه و زیاد بودن ساعات اضافه کاری هم اعتراض خاصی وجود ندارد.

کارخانه داران سرمست و کارگران خواب

شاید دلیلش این باشد که محیط کارخانه دوست داشتنی و لذت بخش است. اگر گلایه‌ای هست از طرف خانواده‌هاست. پدرها خیلی دوست ندارند فرزندانشان تمام عمر برای این کارخانه کار کنند. زنان دوست ندارند شوهرانشان کارگر تمام وقت این کارخانه‌ها باشند. بچه‌ها از اینکه پدر و مادرها، ساعات محدود آزادشان را هم به جای تفریح و گفتگو با آنها، به اضافه کاری در کارخانه اختصاص می‌دهند،‌ ناراحت هستند.
 
جالب اینجاست که محصولات کارخانه، کیفیت چندان مرغوبی هم ندارند. از شما چه پنهان، بسیاری از کارگران ته مانده غذاهای خودشان را هم دوباره به خط تولید بازمی‌گردانند. شاید به خاطر همین است که راندمان کارخانه بالاست و هزینه‌های تولید آن چندان زیاد نیست.
 
اخیراً شایع شده که بخش قابل توجهی از کارگران این کارخانه، در شرایط نزدیک به خواب کار می‌کنند. خیلی از آنها در زمان بیداری، حاضر نیستند بپذیرند که از کارگران آن کارخانه هستند. این شایعه از زمانی جدی‌تر شد که خیلی از آنها هم که به کار یدی و باربری در آن کارخانه مشغول هستند، حاضرند با تمام وجود توضیح دهند و دفاع کنند که در آنها به سمت‌های مدیریتی مشغولند!
 
در این میان، کارخانه‌ها ثروت گسترده‌ای به دست آورده‌اند. کارخانه‌داران که البته از نوابغ صنعت و هوشمندان کسب و کار هستند، چنان در خوشی غرق هستند که هر روز در پی تاسیس یک شعبه‌ی جدیدند. قدرت آنها چنان زیاد شده که با رییس جمهورهای کشورهای مختلف جلسه می‌گذارند و به سادگی تابعیت هیچ دولتی را نمی‌پذیرند. آنها خودشان را فراتر از یک دولت می‌دانند.
 
شما این کارخانه را خوب می‌شناسید. این کارخانه را می‌توان Content Factory نامید. جایی که مشغول تولید محتواست. حدود یکسال پیش در چنین روزهایی در عصر ایران، مطلبی نوشتم و تحت عنوان عصر محتوا منتشر کردم. نمی‌دانم حرف‌ها و پیش‌بینی‌های آن زمان چقدر جدی گرفته شد، اما حتی آنها که آن زمان هم، شتاب روزافزون آن روند را باور نداشتند، امروز می‌توانند محقق شدن سریع آن را مشاهده کنند.
 
ما صرفاً مصرف کننده محصولات این کارخانه نیستیم. اکثر ما کارگران آن هم هستیم. هر وقت یک پیام جدید می‌نویسید و منتشر می‌کنید، هر وقت متن یا عکسی را که برایتان جذاب است برای دوستتان هم ارسال می‌کنید یا در یک گروه قرار می‌دهید، در حال تولید محتوا هستید. شاید تنها تفاوت در این است که بعضی از ما از مواد دست اول استفاده می‌کنیم و اکثر ما از مواد مستعمل. اما مهم نیست. تا زمانی که ترافیک عبوری روی موبایلمان وجود دارد و بیت‌ها و بایت‌ها می‌آیند و می‌روند، ما در حال تولید محتوا هستیم. یکی در سرچشمه نشسته و یکی در زیر آبشار و دیگری در مسیر فاضلاب. اما کارکرد یک چیز است: تولید محتوا.
 
ما گوشت و قند و کالری و نخود و لوبیا را به عنوان غذا و خوراکی می‌شناسیم. مدام مراقب هستیم که چه می‌خوریم. دقت می‌کنیم که سلامت مان در معرض تهدید قرار نگیرد. میزان کالری یک لیوان شیر را می‌دانیم. همینطور یک شیشه نوشابه را. حتی می‌دانیم که برای سوزاندن آن کالری‌ها باید چقدر راه برویم یا شنا کنیم.
 
اما فراموش می‌کنیم که آنچه می‌خوانیم و می‌شنویم هم غذای فکر ماست. ما که به رژیم غذایی خود حساس هستیم و بسیاری از ما، هر روز آن را زیر نظر داریم، مغز و ذهنمان را به سمت بارش بی پایان محتوا باز کرده‌ایم. موبایل و واتس آپ و وایبر و تلگرام و اینستاگرام را با خودمان حتی به رختخواب هم می‌بریم. صفحه نمایش موبایل، یکی از آخرین چیزهایی است که قبل از خواب می‌بینیم و یکی از نخستین چیزهایی که بعد از بیدار شدن، به آن نگاه می‌کنیم.
 
فقط یک چیز را فراموش کردیم. غذای فکر تفاوت‌های زیادی با غذای فیزیکی دارد. یکی از این تفاوت‌ها این است که اثرش به سادگی پاک نمی‌شود.
اجازه بدهید یک مثال بزنم. مثالی که آن را دوست دارم و زیاد تکرار می‌کنم:
 
فرض کنید که در یکی از خیابان‌های تهران، چند رستوران خوب وجود دارد. اسم یکی از این رستوران‌ها هم غروب ایران است! چند دوست، به آنجا می‌روند و شام می‌خورند و وقتی بیرون می‌‌آیند، کنار درب رستوران یکی از آنها می‌افتد و می‌میرد.
 
یکی از آن دوستان، چنین پیامی را در گروه تلگرام یا وایبر خود منتشر می‌کند: «دوستان عزیزم. امشب شام به رستوران غروب ایران رفته بودیم و بلافاصله بعد از تمام شدن غذا، یکی از دوستانم همان جا افتاد زمین و فوت کرد».
 
آیا معنای این خبر آن است که غذای آن رستوران کشنده بوده است؟ الزاماً نه. به هر حال هر کدام از ما باید یک جایی بمیریم. همه آنقدر سعادتمند نیستیم که بعد از نماز صبح، در سجاده بمیریم. بعضی باید در دستشویی بمیرند. بعضی قبل از ناهار. بعضی بعد از شام در کنار یک رستوران.
 
اما قبل از اینکه به این جملات فکر کنید، احتمالاً‌ پیام فوق به دست صدها نفر رسیده است. کافی است یکی از دریافت کنندگان، کمی هم علاقه افراطی به دوستانش داشته باشد و این پیام را با کمی نمک و ادویه و سایر افزودنی‌های در دسترس، ترکیب کند:
 
«مهم. مهم. لطفاً اطلاع رسانی کنید. رستوران غروب ایران غذای مسموم به مهمان‌ها می‌دهد. یکی از دوستان ما  بلافاصله پس از خوردن غذای آنجا فوت کرد».
 
من باور دارم که خواننده فهیم عصر ایران، هرگز قربانی چنین ساده‌اندیشی نیست و بعید است تا کنون از این پیام‌های «توجه، توجه» برای دیگران ارسال کرده باشد. اما بیایید کمی با خودمان صادق باشیم: اگر الان با هم به آن خیابان برویم و بخواهیم از میان رستوران‌های موجود یکی را انتخاب کنیم، آیا غروب ایران، انتخاب شما خواهد بود؟ یا اینکه می گویید: می‌دانم که هیچ ربطی ندارد. اما این همه رستوران. خوب یکی دیگر را می‌رویم. حالا چرا روزه‌ی شک دار؟
 
هدفم این نیست که گرفتار این مثال شویم و به دنبال مصداق‌ها و استثناء‌های آن بگردیم. هدف این است که به خاطر داشته باشیم که ما اکنون در یک کارخانه بزرگ غیرقابل کنترل، مشغول به کار هستیم. مهم‌ترین ویژگی این کارخانه، ظرفیت تولید بالا و همینطور جابجایی سریع قطعات نیم ساخته در خط تولید است.
ویژگی دیگر آن این است که در این کارخانه، تقریباً محصول نهایی وجود ندارد. محصولات دست به دست می‌شوند و در میانه خط تولید می‌چرخند.
 
آیا تا به حال به تسمه نقاله تخلیه چمدان در فرودگاه‌ها دقت کرده‌اید؟ گاهی یک چمدان آبی رنگ بر روی آن می‌ماند و بارها می‌چرخد  و ما متعجب می‌شویم که اخیراً چقدر چمدان آبی زیاد شده است! محتوایی که در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد هم، سرشت و سرنوشت مشابهی دارد. یک پیام مشخص‌ را در طول چند روز، بارها و بارها می‌بینیم و به این نتیجه می‌رسیم که هم مهم است و هم معتبر، که به دغدغه همه تبدیل شده است. غافل از اینکه سرعت بالای گردش محتوا در شبکه‌های اجتماعی و نرم افزارهای پیام رسان، می‌تواند به آنی آشوبی به پا کند که در تصور هیچکس نیست.
 
بعید است زمانی که ادوارد لورنز برای اولین بار لغت اثر پروانه‌ای را به کار برد، تصویری به شفافی آن چیزی که ما امروز پیش رو داریم، در برابر چشمانش دیده باشد. امروز خوب می‌دانیم که یک پروانه در گوشه‌ فضای مجازی، بال می‌زند و دیر یا زود، تمام فضای دیجیتال گرفتار طوفان می‌شود. از سوی دیگر گاهی فیلی در یک گوشه نعره می‌زند و صدایش به خانه مجاور هم نمی‌رسد.
 
چنین می‌شود که حجم خبرهای غیرمعتبر در حدی بالا می‌رود که گاهی انکار آن و پاک کردن اثر آن توسط منبع و منشاء خبر هم امکان پذیر نیست. می‌بینیم که بعد از شایعاتی که در مورد خانواده استنفورد و لباس فقیرانه آنها و برخورد بد دانشگاه هاروارد با آنها مطرح می‌شود، دانشگاه استنفورد مظلومانه و آرام، در زیر صفحه ویکی پدیا لینک می‌گذارد که: البته خاندان استنفورد کاملاً ثروتمند بوده‌اند و به نظر نمی‌رسد دلیلی برای پوشیدن لباس فقیرانه و آن شکل از حضور در دانشگاه هاروارد موجود بوده باشد!
 
انسانها، خبرها و پیام‌ها را نه بر اساس صحت آنها بلکه بر اساس جذابیت آنها نقل می‌کنند و این مهم‌ترین تهدید جدی برای اعتبار پیام‌هاست. بگذریم از اینکه آموزش قطعه قطعه درباره یک موضوع بزرگ، توهم یادگیری بدون یادگیری را به وجود می‌آورد و این توهم می‌تواند بسیار خطرناک باشد.
 
خواندن تکه تکه پاراگراف‌های یک کتاب، هرگز با خواندن تمام آن کتاب هم ارزش نیست.
 
امروز هر کسی چند جمله از مارک تواین می‌داند و چند جمله از کنفوسیوس و یکی دو جمله از شوپنهاور و سه چهار جمله از آناگاوالدا. اما حالا فرض کنید که از ما بپرسند که مارک تواین، اگر امروز این مطلب را می‌خواند، چه کامنتی زیرش می‌گذاشت؟ شوپنهاور اگر امروز این مسئله اجتماعی را می‌دید، نظری داشت یا خیر؟ کنفوسیوس در چه بستری رشد کرد که به آن تفکر رسید؟
 
اکثر ما ساکت خواهیم ماند. یادگیری کلام بزرگان، فراگیری مدل ذهنی آنهاست. دیدن نقاط قوت آنها و توجه کردن به نقاط ضعفشان و شناختن بستری که در آن رشد کرده‌اند. جز این هر چه هست، محفوظات است و محفوظات اگر قرار بود به کار آید، سالها حفظ کردن همه چیز در مدرسه، برای ما سرنوشت بهتری را رقم می‌زد.
 
امروز به اندازه گذشته فرصت مطالعه نیست و مطالعات اکثر ما به همین محتوایی که در شبکه‌های مجازی می‌چرخد محدود شده است. کم نیستند کسانی که اگر آنها درباره اگزوپری بپرسی، فقط جمله گل و روباه و اهلی کردن را از او به خاطر دارند و احتمالاً فکر می‌کنند که بعد از قطع شدن رابطه عاطفی او با نامزدش،‌ این جمله را نوشته! چون اگزوپری امروز، صرفاً داروی روابط رها شده است. وقتی دیگر جواب من را ندادی، در اینستاگرام یک گل می‌گذارم و می‌نویسم: هر کس در برابر چیزی که اهلی کرده مسئول است!
 
اگزوپری که در کنار شازده کوچولو، خلبان جنگ را نوشت، او که زمین انسانها را نوشت، او که از دغدغه‌هایش برای صلح گفت. او که بخش عمده یادداشت‌هایش را در کابین هواپیمای جنگی‌اش قبل از پروازهای شناسایی نوشت و گریست، در ازدحام خیابان‌های دیجیتال ما گم شده است و زیر دست و پای ما له می‌شود.
 
در این میان، برنده‌ترین دسته، کارخانه‌ دارها هستند. آنهایی که مدیریت Content Factory را بر عهده دارند. اریک اشمیت از گوگل، خودش را در فهرست قدرتمندان جهان در کنار رییس‌ جمهورهای بزرگ می‌بیند و زاکربرگ در کنار سران کشورهای صنعتی،‌ سخنرانی می‌کند و به آنها وعده گسترش دموکراسی و توسعه اقتصادی می‌دهد. الون ماسک، خودروهای برقی‌اش را می‌سازد و سفینه‌ی فضایی‌اش را به هوا پرتاب می‌کند و کوین سیستروم، با هیجان در مورد اینکه سلیقه مردم از خواندن متن به دیدن تصویر تغییر کرده ابراز خوشحالی می‌کند.
 
دسته دوم برندگان هم شرکت‌هایی هستند که بستر ارتباط را فراهم می‌کنند. درست مانند کسی که آب و برق یک کارخانه را تامین می‌کند. هر چیزی که باعث ایجاد ترافیک بشود خوب است. بایت‌ها باید مگابایت بشوند و مگابایت‌ها به گیگابایت تبدیل شوند. سرانه مصرف باید بالا برود:متن خوب نیست!حجم هر صد کلمه به زحمت به یک کیلوبایت می‌رسد. عکس خوب است! در کمترین حجم‌ها هم به سادگی به صد یا دویست کیلوبایت می‌رسد. فیلم که رویایی است! تحت هیچ شرایطی کمتر از چند مگابایت نخواهد شد.
 
ابزارفروش‌ها هم لذت خودشان را می‌برند. هر سال محصولات جدید و به قول خودشان پرچمدارهای جدید را معرفی می‌کنند. گاهی چنان شتابزده در پی معرفی محصولات جدید هستند، که مصرف کنندگان می‌بینند محصول جدید تفاوت جدی با محصول قبلی ندارد!
 
اما اگر فکر می‌کنید که در اینجا می‌خواهم بگویم بیایید شبکه‌های اجتماعی را تحریم کنیم، بیایید تلگرام را پاک کنیم، بیایید وایبر را ببندیم، بیایید اینستاگرام را ترک کنیم، در اشتباهید. طبیعتاً به عنوان کسی که به حوزه محتوا علاقمند است، از این روند جدید هیجان زده و خوشحالم.
 
باور دارم که با کمی دقت و تلاش، ما هم می‌توانیم به عنوان استفاده کنندگان، سومین دسته‌ای باشیم که در این بازی برنده می‌شویم.
 
یکسال پیش در چنین روزهایی بود که با ذوق و شوق در عصر ایران درباره عصر محتوا به عنوان یک فرصت تاریخی نوشتم و امروز می‌دانیم که بیش از ده میلیون ایرانی با گوشی‌های هوشمند خود به شغل تولید محتوا مشغول هستند و شغل فیزیکی بسیاری از آنها، اولویت دوم آنهاست. شاید بسیاری از ما چون برای این شغل حقوق نمی‌گیریم، آن را شغل حساب نکنیم. اما کافی است به آمارهایی که در مورد ساعات کار مفید ما ارائه می‌شود نگاه کنیم و آن را با ساعاتی که در اینستاگرام و تلگرام و سایر ابزارها و شبکه‌های اجتماعی می‌گذرانیم مقایسه کنیم.
 
قطعاً ابزارهای دیجیتال می‌توانند فرصتی بزرگ و تاریخی برای لذت بردن بیشتر، خوشحال تر بودن، توسعه عادلانه فرصت‌ها، یادگیری بهتر و کیفیت بالاتر زندگی باشند. کافی است کارگرانی که در این کارخانه، درخواب راه می‌روند و کار می‌کنند، بیدار شوند. ببینند که چه می‌خورند و چه می‌نوشند و چه تولید می‌کنند.  پس از آن، این کارخانه را ترک نکنند. بلکه بمانند و کیفیت کار خود و محصولاتشان را بالا ببرند.
اگر چنین نکنند، قاعدتاً ابزارهای جدید هم به انبوه ابزارهای قدیمی خواهد پیوست که بدون شناخت فرهنگ و مدل ذهنی، آنها را در اختیار گرفتیم و نه تنها مشکلی را حل نکردند، بلکه مشکلی به مشکلات قبلی افزودند.

پی نوشت: شاید انتشار چنین مطلبی در عصر ایران، در میان انبوه مشکلات و دغدغه‌هایی که هر روز گرفتار آن هستیم، منطقی به نظر نرسد و کام شما را شیرین نکرده باشد. از این جهت عذر می‌خواهم. شاید هم دوستان عزیز و خوانندگان عصر ایران، ناله و نفرین زیاد نثار من نکردند و جرات کردم در ادامه، در مورد اعتبارسنجی محتوا، کسب درآمد از شبکه های اجتماعی، برندسازی در آنها، زباله گردی در فضای دیجیتال و مطالب مشابه، بیشتر نوشتم.

عصر ایران

آچار سؤزلر : کارگران کارخانه ها, هارای نیوز,