هارای نیوز

خبری - تحلیلی

زبان و زمان نویسنده: ابراهیم رفرف

+0 به یه ن / بپسند

زبان و زمان                          * نویسنده: ابراهیم رفرف

مقوله زمان در حیات کائنات و در زندگی موجود شعورمند بسیار فراگیر است. موجودیت ما در زمان و مکان محقق می‌شود. تکوین در زمان جاری می‌شود. فرایند شعور نیز در زمان حادث می‌شود. برخیها با این سوال مواجه شده‌اند که چرا خداوند همه چیز را به صورت متکامل و نهائی نیافریده است. چه لزومی دارد که کائنات و موجودات در مسیر زمان تکوین یابند، تقلا کنند، پخته شوند و به مدارج بالا برسند؟ به عبارت دیگر، چرا انسان نیازمند هدایت است؟

آیا نمی شد از ابتدا او را به صورت موجودی متعالی، هدایت یافته و متکامل آفرید و او را از رنج و عذاب راه پر فراز و نشیب تکامل معاف نمود؟ البته این پرسشی فلسفی است که هزاران صفحه را می‌توان به شرح و بسط آن اختصاص داد.

اما به اجمال می‌توان گفت که اگر همه کائنات و موجودات در شکل نهائی و متکامل خود آفریده شده بودند، با جهانی ایستا و بی‌زمان سر و کار داشتیم، در حالی که جهان ما جهانی پوینده است و همین پویش در مسیر زمان روی می‌دهد. موجود شعورمند نیز، اگر فاقد پویائی باشد، به یک تصویر استاتیک و منجمد تبدیل می‌شود. ما زمان را نمی‌بینیم، صدای آن را نمی‌شنویم، اما شعور ما از جریان پیوسته آن آگاهی دارد. این بدان سبب است که دیدن و شنیدن و یا هر فعالیت شعورمندانه ما در بستر زمان صورت میگیرد، از این رو دیدن زمان و یا شنیدن و لمس کردن آن امری بی‌معنی است، و شاید همانطور که افلاطون معتقد است، زمان را صرفا باید تصویر متحرک ابدیت بشناسیم.

شعور و آگاهی از یک نگاه به معنای قدرت درک تقدم و تأخر زمانی رویدادها است. یک موجود هوشمند در بیشتر فعالیت‌های هوشمندانه خود همواره در حال محاسبه تقدم و تأخر زمانی است. زوال فکر و عقل بدون استثناء با افت قابلیت محاسبه و ناتوانی در درک ترتیب زمانی حوادث همراه است. یک موجود شعورمند حضور فعالی در زمان دارد، موجودیت او با موجودیت زمان در هم تنیده شده است و از همدیگر قابل تفکیک نیست. اما یک موجود فاقد شعور صرفا محاط در زمان است، یعنی صرفا در بستر زمان باقی است. ممکن است گذشت اعصار و قرون در موجودیت صخره‌ها اهمیت چندانی نداشته باشد، در حالی که در زندگی انسان هوشمند، گاهی ثانیه‌ها نیز از اهمیت دوران‌سازی برخوردار است.

البته تمام نکاتی که در باره زمان گفته شد، در باره مکان نیز صادق است، زیرا مکان نیز نوعی بستر و محمل برای موجودیت اشیاء به شمار می‌رود، و موجود هوشمند ناچار باید با زمان و مکان تعامل کند. اما چرا در این میان زمان اهمیت بیشتری را کسب کرده است، و چرا ارتباط زمان با شعور بسیار بارزتر  است؟ اگر دقت کنیم، تمام جهات مکان ارزش یکسانی دارند. یک جسم می‌تواند همواره در تمامی جهات مکان جابه‌جا شود. به دیگ سخن، مکان مقوله متقارنی است، اما زمان حرکت یکسویه‌ای دارد و هر موجودی در مسیر رود زمان همواره در یک جهت به پیش رانده می‌شود. هیچ لحظه‌ای تکرار نمی‌شود. هر لحظه‌ای در «اکنون» تجلی می‌کند، اما بلافاصله به گذشته رانده می‌شود و جزئی از آن می‌شود. گذشته قلمروی است که از اراده انسان خارج است. انسان به دلائلی در برابر «اکنون» نیز عاجز است، زیرا این لحظه بسیار گذرا است و تنها روزنه‌ای است که در اختیار ما گذارده می‌شود تا کم و بیش بر آینده بنگریم و بر آن تأثیر گذار باشیم.  شعور انسان کم و بیش قادر به تأثیرگذاری بر آینده است که آن نیز به سرعت فرا می‌رسد و ضمن گذار از «اکنون» به گذشته محلق می‌شود. لذا اگر اراده انسان قادر به تأثیرگذاری بر گذشته نیز باشد، این هدف از طریق تأثیر گذاری بر آینده محقق می‌شود. از این رو، آگاهی از گذشته و آینده بنیادی‌ترین مشخصه موجود هوشمند و اصلی‌ترین شاخص شعور محسوب می‌شود.

اگر مقوله زمان تا این اندازه در زندگی انسان پر اهمیت و فراگیر است، پس لاجرم باید جایگاه ویژه‌ای در تفکر او داشته باشد، که طبیعتا چنین است. مقوله زمان در زبان بهترین نشانه حضور مقوله زمان در تفکر و شعور انسان می‌باشد.

اکثریت قریب به اتفاق زبان‌های دنیا از مکانیزم‌های زبانی خاصی برای بیان سه زمان اصلی، یعنی گذشته و حال و آینده برخوردارند. زمان از دو طریق در زبان انعکاس پیدا می‌کند. نخست از طریق لفظی مانند کلماتی که برای بیان قید زمانی به کار میروند (امروز، فردا، دیشب، پارسال، بعد از طلوع خورشید و غیره)، و سپس از طریق مکانیزم‌های دستوری که فعل را در زمان‌های گوناگون صرف می‌کنند، مانند مضارع، ماضی، مستقبل و غیره. اما برخی از زبان‌ها، از جمله بیشتر زبان‌های گروه ژرمن (شامل زبان انگلیسی) عمدتا زمان گذشته و زمان حال را بیان می‌کنند و زمان آینده در آنها ضعیف است و یا این که مکانیزم‌های پراکنده‌ای برای آن در نظر گرفته شده‌اند که هیچ یک به تنهائی تعیین کننده نیست. مثلا در زبان انگلیسی تقریبا از هر وسیله‌ای برای بیان زمان آینده استفاده می‌شود، حتی از مصالحی که مخصوص بیان زمان گذشته یا حال است :

 1 – The train leaves at 3:17 P.M. (قطار ساعت 17: 3 بعد از ظهر حرکت خواهد کرد.)

2 - Mother will cook steak  for dinner tonight. (مادر برای شام شب استیک خواهد پخت.)

3 – We shall design a new procedure. (ما روش نوینی را طراحی خواهیم کرد.)

4 - The author's latest book is coming out in June. (آخرین کتاب مولف در ماه ژوئن منتشر خواهد شد.)

5 - The new regulations are to come into force next year. (مقررات جدید از سال آینده اجرا خواهند شد.)

 چنانکه از این مثالها دیده می‌شود، مکانیزم جا افتاده‌ای برای بیان زمان آینده در زبان انگلیسی وجود ندارد و حتی گاهی از زمان حال و حتی زمان حال استمراری به منظور بیان آینده استفاده می‌گردد. حتی زمان آینده به کمک افعال معین will و shall را نمی‌توان آینده واقعی دانست، زیرا اینها افعال کمکی هستند. هنگامی می‌توان از زمان واقعی در زبان سخن گفت که مکانیزم‌هائی برای بیان آن به صورت صرفی (و نه صرفا به صورت لفظی یا نحوی) وجود داشته باشد. بنا بر این، به جرأت می‌توان گفت که زبان انگلیسی دو نوع زمان را می‌شناسد، که عبارتند از گذشته و غیر گذشته. این امر تا حدودی محصول روان‌شناسی ذهن آدمی در هزاره‌های گذشته است، زیرا گذشته در حافظه ثبت می‌شود و زمان حال نیز مستقیما تجربه می‌شود، اما آینده جایگاهی در ذهن ندارد. آینده از نظر انسان ابتدائی جایگاه خدایان است و انسان را منزلتی در آنجا متصور نیست.

اما موقعیت همه زبانها در این خصوص یکسان نیست. مثلا درزبان ترکی به صورت مشخصی به مکانیزمهای سه زمان، یعنی گذشته و حال و آینده برخورد می‌کنیم:

 -                 گلدیم (آمدم).

-                 گلیرم (می‌آیم).

-                 گله‌جگم (خواهم آمد).

 خیلیها معتقدند که تعداد زمانها در ترکی بسیار بیشتر از اینهاست. باید توجه داشت که همانطور که زمان فیزیکی صرفا از گذشته و حال و آینده تشکیل میشود و خارج از این سه مقوله زمانی مقوله دیگری نداریم، زمان در زبان نیز نمیتواند از این سه مقوله فراتر برود. آنچه که باعث تنوع ظاهری زمانهاست، در واقع به تقسیم بندیهای فرعی مربوط میشود. مثلا در خیلی از زبانها مقوله‌ای موسوم به «آینده در گذشته» وجود دارد که نمونه آن در ترکی چنین است: گئده‌جکدیم (قرار بوده است که بروم). برای تصویر دقیق موقعیت شخص متکلمی که این جمله را بر زبان آورده است، باید او را در زمان گذشته در نظر گرفت، که در جائی نشسته است و با خود یا دیگران میگوید: صاباح تبریزه گئده‌جگم (فردا به تبریز خواهم رفت). اینک بعد از گذشت دو روز «فردا» به «دیروز» تبدیل شده است و همین شخص میگوید: دونن تبریزه گئده‌جکدیم (دیروز قرار بود و یا میخواستم به تبریز بروم). عکس این قضیه، یعنی گذشته در آینده نیز ممکن است. مثلا صاباح سن گلنده من گئتمیش اولاجاغام (فردا هنگامی که تو از راه برسی، خواهی دید که من رفته‌ام). همانطور که ملاحظه میکنیم، اینها زمانهای حقیقی نیستند، بلکه ارتباطاتی ذهنی بین گذشته و آینده محسوب میشوند. البته وجود این نوع مکانیزمهای زبانی، آن هم به صورت رایج و روزمره در زبان عامه مردم و نه صرفا به صورت ادبی، حکایت از قدرت زبان دارد و نشان میدهد که زبان، بدون آن که از محدوده زمان فیزیکی فراتر رفته باشد، از طریق ایجاد ارتباطات ذهنی بین گذشته و آینده، بعد جدیدی را کشف کرده است. لذا با آن که سفر به گذشته در زمان فیزیکی غیر ممکن و سفر به آینده نیز بسیار مشکل است، اما این کار در حوزه تفکر امکان پذیر بوده و مکانیزمهای زبانی برای این منظور وجود دارند.

بازی ذهنی دیگری که در مورد زمان در زبان رایج است، عبارت از آن است که بدون پل زدن بین گذشته و آینده، از نحوه تداوم عمل در گذشته و حال و آینده صحبت کنند. مثلا فرض کنیم که کاری در گذشته به صورت تدریجی و یا دفعتا و یا به صورت مقطع صورت گرفته است. به این مثالهای ترکی توجه کنید:

-                 یاشار ماهنی اوخویوردو (یاشار داشت آواز میخواند).

-                 یاشار شعر یازماقدادیر(یاشار در حال سرودن شعر است)

-                 یاشار فیزیک اوخوموشدور (یاشار فیزیک خوانده است).

در مثال اول، که گذشته استمراری است، با تداوم عمل در گذشته سر و کار داریم و میدانیم که آواز خواندن یاشار دقایقی یا ساعتی تداوم داشته است. مثال دوم نیز تداوم عمل سرودن شعر در حال حاضر را نشان میدهد. در مثال سوم، که در همه زمانها به «ماضی نقلی» موسوم است، با عملی مواجه هستیم که در گذشته شروع شده (تحصیل در رشته فیزیک) و اثر آن در زمان حال نیز باقی است. چنانکه ملاحظه میشود، اینجا نیز زمان جدیدی ابداع نشده است، بلکه صرفا نحوه تداوم و جاری شدن عمل در مسیر زمان، مورد توجه است. این مقوله را در زبان‌شناسی aspect میگویند که گاهی در فارسی از آن به مقوله «طرز» یاد میکنند، یعنی طرز جریان یافتن فعل در زمان. طرز یا اسپکت به طور کلی به بافت زمانی مربوط می‌شود و ممکن است بر مقطع مشخصی از زمان، جریان پیوسته فعل در زمان و یا وقوع فعل به صورت رویدادهائی کوتاه و متوالی در زمان دلالت نماید. لذا بار دیگر تأکید میکنیم که هر گاه صحبت از تنوع زمانهای در زبان میشود، عمدتا مقصود اسپکت است، نه خود زمان.

مفهوم دیگری که آشنائی با آن در این تحلیل ضرورت دارد، به مقوله مودالیته مربوط می‌شود، که در فارسی آن را «وجه فعل» مینامند. وجوه بسیار رایج فعل عبارتند از وجه خبری، امری، سوالی وشرطی. اما این مقوله وسیع‌تر از اینهاست و ممکن است حالاتی مانند تأکید، آرزو، التزام، و امثال آن را شامل بشود. مودالیته درواقع موضع ذهنی گوینده جمله را در خصوص مضمون خبر منعکس می‌کند و ممکن است بر قطعی بودن خبر یا محتمل بودن آن دلالت کند و یا نشان بدهد که وقوع خبر مذکور مورد علاقه گوینده است یا این که گوینده از آن اکراه دارد و غیره. مودالیته یا وجه فعل یکی از مقولات بسیار عام در زبان شناسی است، و به نظر بعضیها، عمده‌ترین وجه تمایز بین زبان انسان و زبان ماشین را تشکیل می‌دهد. زبان ماشین عمدتا از نوع خبری و سوالی است و ممکن است از وجه شرطی نیز در آن استفاده شود. همین طور است زبان منطق و زبان علم حقوق. اما زبان انسانی به مفهوم جامع آن شامل حالات بیشماری از ذهنیت شخص گوینده است که فضای  جمله را تحت تأثیر قرار میدهد. به یاد دارم که در دوره نوجوانی که مشغول یادگیری زبان انگلیسی بودم، فرق بین دو جمله زیر دقت مرا به خود جلب کرده بود:

1 - Would you like some milk?

2 - Would you like any milk?

ظاهرا گوینده در هر دو حالت مایل است مقداری شیر را به کسی تعارف کند. اما در مثال اول، گوینده مایل است که مهمان او حتما شیر بخورد، در حالی که در جمله دوم، گوینده مایل است که مهمان او از خوردن شیر خودداری کند. هر دو جمله به لحاظ شکل سوالی است، اما در اینجا نوعی اطلاعات در باره وضعیت ذهنی گوینده مطرح است، به عبارت دیگر، ماهیت جمله هم سوالی است و هم خبری. اینجا بار دیگر لازم به تأکید است که موضع ذهنی گوینده در این دو مثال به کمک کلمات بیان شده است (some, any). اما هدف ما بررسی این نوع مودالیته نیست، بلکه مراد ما بررسی نوعی مودالیته است که نه به کمک کلمات، بلکه به کمک مصالح دستوری زبان تحقق می‌یابد. این موضوع در مورد مقولات دیگر نیز صادق است. مثلا پیش از این گفته‌ایم که مقوله زمان و اسپکت را میتوان به کمک قید زمان انتقال داد و با استفاده از مجموعه‌ای از کلمات به بیان بسیار نیرومندی نیز نایل آمد. اما مراد ما مطالعه مصالح دستوری زبان برای انتقال مفهوم زمان، اسپکت و مودالیته است. علت آن که سه مقوله زمان و اسپکت و مودالیته را با هم بررسی می‌کنیم، آن است که این سه مقوله در همدیگر تداخل دارند و حوزه عملکرد آنها کاملا از همدیگر مجزا نیست. اصولا در زبان مرزها همواره اندکی مخدوش است، که در باره سخن خواهیم گفت، اما اینک میخواهیم مقوله مودالیته را اندکی تشریح بکنیم.

در جمله خبری ساده، گوینده رویدادی را به اطلاع شنونده میرساند وآن را قطعی تلقی میکند. ضمنا گوینده در این حالت طوری صحبت میکند که گوئی خود شاهد آن رویداد بوده است. به همین دلیل، این مودالیته را مودالیته شهودی نیز مینامند. جملات سوالی و امری و شرطی نیز از نوعی مودالیته برخوردارند، ذهن گوینده موضع خاصی را روی واقعیت مورد بحث اعمال میکند. مودالیته همچنین میتواند منعکس کننده این واقعیت باشد که گوینده مستقیما شاهد رویداد نبوده و آن را از منبع دیگری شنیده است. این حالت که مودالیته غیر شهودی است، گوینده جمله مسئولیت خبر را بر عهده نمی‌گیرد، یا این که صرفا به انتقال خبر، بدون قبول مسئولیت مبادرت می‌ورزد. پر واضح است که مودالیته شهودی و غیر شهودی عمدتا در زمان گذشته معنا پیدا میکند، زیرا صرفا حوادث گذشته است که می‌توان در باره قطعیت یا عدم قطعیت رویدادها در آن سخن گفت. از این رو تفکیک مقوله زمان از مقوله مودالیته گاهی مشکل میشود و نمیتوان هر یک از آنها را به طور مستقلی ارزیابی کرد.

گفتنی است که شیوه انتقال این سه مقصود در زبانهای مختلف فرق میکند. مثلا در بیشتر زبانها موادلیته‌ای وجود دارد که مفهوم توانستن و قادر بودن را میرساند (گئده بیلرم، میتوانم بروم). همچنین مودالیته دیگری وجود دارد که مفهوم «اجازه داشتن» را میرساند (گئده بیلرسن، میتوانی بروی). همانطور که ملاحظه میشود، این دو مودالیته در ترکی و فارسی با مصالح مشابهی بیان میشوند و صرفا با توجه به موقعیت جمله در متن (context) است که میتوان به فرق آنها پی برد. یعنی ما «قادر بودن» و «اجازه داشتن» را با یک نوع مصالح بیان میکنیم، اما بعضی زبانها برای بیان این دو مقصود از دو نوع مصالح مختلف استفاده میکنند و امکان اشتباه نیز وجود ندارد. به مثالی به زبان آلمانی توجه میکنیم:

1 - Sie können gehen (شما میتوانید بروید، قادر به رفتن هستید).

2 – Sie dürfen gehen (شما میتوانید بروید، مجاز به رفتن هستید).

چندین سال پیش شاهد همبازی شدن دو کودک از خویشاوندانم بودم که یکی از آنها به تازگی از کشور سوئد آمده بود و دیگری ساکن ایران بود. کودکی که از سوئد آمده بود، به همبازی ایرانی‌اش میگفت: تو چرا اسباب بازی مرا برداشتی، اجازه نداشتی. این جمله باعث خنده کودک ایرانی میشد. اما حقیقت امر آن است که کودک بزرگ شده سوئد از نوعی مودالیته یا وجه فعلی استفاده میکرد که برای کودک ایرانی ناآشنا بود.

بیان دو حالت فوق در زبان انگلیسی به این صورت خواهد بود.

1 – You can go.

2 – You may go.

البته این دو حالت در زبان عربی نیز کم و بیش از همدیگر مشخص میشوند:

1 – تستطیع أن تذهب (میتوانی بروی، قادر به رفتن هستی).

2 – یمکنک الذهاب (مجاز به رفتن هستی).

 اما چنان که گفتیم، مرز بین دو مفهوم در هیچ یک از زبانها کاملا قطعی و مشخص نیست. حتی در زبان آلمانی که به طور مشخص از فعل کمکی dürfen به معنای اجازه داشتن استفاده میشود و وجود این فعل قطعا به حالت «اجازه داشتن» دلالت میکند، اما فعل کمکی können (توانستن) ممکن است به هر دو حالت (توانستن و مجاز بودن) دلالت بکند. از اینرو، هنگامی که ضرورت ایجاب میکند، و مکانیزمهای دستوری قادر به بیان دقیق موقعیت نیست، گوینده ترجیح میدهد که از مصالح لفظی استفاده کند. در بعضی زبانها ممکن است برای هر یک از مقولات فوق مکانیزمهای مستقلی داشته باشند، اما بعضی زبانها ممکن است دو مقوله یا هر سه مقوله را به کمک پسوند واحدی بیان بکنند. یعنی ممکن است پسوندی مورد استفاده قرار بگیرد که هر یک از مقولات فوق را به درجات مختلفی انتقال بدهد. مثلا در این جمله ترکی:

-       یاشار گلیرمیش (گویا یاشار می‌آمده است).

از سوئی با زمان گذشته سر و کار داریم، از سوی دیگر نیز به مفهوم استمرار بر میخوریم. اما همچنین مشهود است که این حقیقت (آمدن یاشار) از زبان کس دیگری نقل میشود و گوینده جمله مایل به پذیرش مسئولیت صحت و سقم آن نیست. اگر آن را به دو بخش «گلیر» و «میش» تجزیه کنیم، نتیجه جالبی به دست می‌آوریم: بخش اول انتقال دهنده ماهیت فعل (آمدن) و زمان حال و سوم شخص مفرد است. در اینجا اندکی نیز مفهوم استمرار وجود دارد، اما ضعیف است. افزودن بخش دوم یعنی «میش» تغییرات مهمی را در معنای جمله به وجود آورده است، زیرا با افزودن این بخش، زمان فعل به گذشته تبدیل شده و مفهوم «غیر شهودی بودن» نیز به آن افزوده شده است، به علاوه مفهوم استمرار نیز تقویت شده است. یعنی بخش «میش» انتقال دهنده سه مقوله است که عبارتند از مقوله زمان، مقوله اسپکت و مفوله مودالیته. از این رو با آن که زبان ترکی زبانی شدیدا التصاقی است، اما ملاحظه می‌کنیم که این التصاقی بودن کامل نیست، زیرا اگر التصاقی بودن کامل بود، لازم بود که سه مقوله زمان و اسپکت و مودالیته با سه پسوند مستقل بیان بشود.

شاید مهم‌ترین نتیجه‌گیری این مقاله به این صورت باشد که زمان فیزیکی مقوله‌ای مستقل و عینی است، اما زمان در زبان مقوله‌ای ذهنی است که زمان فیزیکی را در تعامل با موضع‌گیری ذهنی گوینده بیان میکند.


منبع : وبلاگ ترک شناسی 2

http://hunmurunu2.arzublog.com/





آچار سؤزلر : زبان و زمان, هارای نیوز, نویسنده ابراهیم,