عیسی نظری: مرثیه ای برای دریاچه اورمیه |
از تمامی روشنفكران- اندیشمندان نمایشنامه نویسان- شاعران- رمان نویسان، داستان سرایان بعنوان یك شهروند، تقاضا می كنم در این مرگ غرور و هویتمان، در این نابودی دریاچه مان هرچه از دستشان بر می آید، انجام دهند، سرود- شعر- نمایش نامه- قصه این آثار باید در تمامی كشور و جهان بازتاب داشته باشد. درد فرهنگستان نابودی زبانمان است كه مبادا ... |
مرثیه ای برای دریاچه اورمیه/در اندوه مرگ شهرمان نوحه می خوانیم در زمان سابق شما وارد محلی می شدید، می دیدید ساختمانی درست شده است اما به نظرتان یك كم كج است هنگام حركت در آن ساختمان لرزشی را حس می كنید، در همین اورمیه- كوچه هفت آسیاب درویشلر- آغاشچی خانا- كوچه زیان عرب باغی- دربند دروازه شاهپور هم می توانستید از این خانه ها ببینید، بنایی تجربی بر اساس سنت پدری خود، آنها را احداث می كرد، وقتی نگاه می كردی می دیدی یكی از دیوارهای اتاق كج است. تند كه بپری تكان می خورد، معمولا بروی خودت نمی آوری، چون بنّا اگر هم مار در آستینش می گذاشتی، نمی پذیرفت صاحب خانه دودل می شد، ولی كاری بود و شده بود، سالیان سال در آن خانه بناساز زندگی می كرد، طوری هم نمی شد. تا اینكه خانه های مهندسی ساز مد شد، یعنی مدرن ،خود را وارد خانه های مردم كرد و اساس و ساختار آنها را هم بر اساس علم از جمله محاسبات ریاضی، طرح های هندسی شكلی مدرن، به آنها داد، دیگر خانه ها جز در زلزله ها تكان نمی خوردند، اگر تكان می خوردند، نظام مهندسی به آنها جواز پایان كار نمی داد. اگر چند سانتی طبقه اول با طبقه دهم و یا با طبقه صدم اختلافی داشته باشد، معلوم می شود محاسبات غلط بوده و باید ساختار آن را عوض می كردیم، در مقابل ساختمانهای سنتی ،این ساختمانها بر اساس مدرنیسم و به شكلی مدرن ساخته میشد، مهندسین معمارها و بناها دیگر سواد داشتند، آموختن آنها نه به شكل تجربی و از طریق شغل پدری، بلكه به صورت علمی و به طریق دانشكده های معماری انجام شده بود. صدها طبقه هم چند سانتی متری كج نمی شد، چنین امكانی نبود، مهندسین محاسب با اعداد ریز اما علمی آنچنان ساختاری بدان می داد كه حتی گاها ضد زلزله هم بدان می گفتند. تا اینكه در قلب اروپا، در قلب مهندسین محاسب و آرشیتكت، مهندسی نام آور، شاگرد اول دانشگاههای معماری یك ساختمانی درست كرد، اسمش چارلز جنكز بود، او آنچنان استادی است كه از لندن سوار هواپیمایش می كنند و در لس آنجلس پیاده تا در بزرگترین دانشگاه معماری دنیا « دانشگاه كالیفرنیا » تدریس كند. او ساختمانی احداث كرد و وقتی رونمایی شد به شكلی قابل رویت كج بود. - آهای آقا! - جان آقا؟ - این ساختمان كج است! - درسته كج است! - متوجه شدید چه گفتم - بلی متوجه شدم، این ساختمان همانطور كه همگان هم می بینند كج است، اگر منظورتان فرو ریختن آن باشد، نترسید عمر این ساختمان بیشتر از عمر من و توست - ولی چرا كج؟ - این ساختمان را مهندسینی نام آور و معمارانی نام آورتر احداث كرده اند، آنها كه از هندسه كه اطاق ها همانند كتابها بر روی هم چیده شوند، خسته شده اند و اینچنین با احداث آن دورانی فراتر از مدرن را نوید داده اند، دیگر از یكنواختی- بی تنوعی و ساختمان های بر روی هم انبار شده خبری نخواهد بود، تناقض- تضاد كج اما محكم، قابل اطمینان، التقاطی از دوران سنت و فضاهای متنوع، مبهم اما جالب، سوال انگیز- طنزآلود، سبك های مختلط فاقد هرگونه اصول جزمی روزبروز ابعاد هندسی درهم نوردیده می شود و معماری پست مدرن قوام میابد، زایش این دوره پست مدرن، مرگ دوران مدرن را اعلام هم ننماید، نشانی از یك دوره به قول عده ای مترقی و بقول عده ای دیگر ارتجاعی و آنارشیك است. « جیمز بویس » نویسنده ای اعجاز انگیز است. در آخرین كتاب خود می گوید، هر آنچه گفته ام حتی شاهكار ادب ( تصویر هنرمند ) نفی نمی كنم اما می گویم باید در همه چیز بازاندیشی شود؛ این حرفها دیگر درباره معماری نیست این حرفهای رمان نویس بزرگ عصرمان است. در شهرمان هستند نویسندگانی كه می خواهند بنویسند، اما صدای نوشتن مردان نویسنده بزرگ ممكن است آنها را بترساند، باور كنید هر داستانی یك مزه دارد، لازم نیست چون « كلیدر » دولت آبادی بزرگ و چند جلدی باشد، هر داستانی حتی چند سطری می تواند احساس برانگیز باشد، من شعر بیشتر می خوانم و از آن نیز لذت می برم ولی در این چند سال آن لذتی را كه از شعر « می میرد دریاچه شهرم » بردم، نبرده بودم، این شعر آنچنان احساس را به غلیان وا می دارد، كه خواننده در آتش دریای سرخ شده اش غرق می شود. « می میرد دریاچه شهرم می میرد مزارع گندمش تاك های انگورش درختهای سیبش می میرد دریاچه شهرم و تنها دریاچه شهرم نیست كه می میرد خاطرات كودكی ام می میرند می میرد آرام آرام زندگی می میرد شهرم شهری كه روزی پاریس ایران بود بیائید قبل از مرگش بسازیم سنگ مزاری و بگرییم همانگونه كه بر مزار عزیزانمان می گرییم و بباریم به جای ابرهای آسمان شاید قطرات اشكمان درمانی باشد بر درد دریاچه مان »"1" این شعر اگر ترس از حافظ – سعدی- شهریار و امثالهم باعث می شد كه سروده نشود، ستمی بود بر این تراژدی شوم این درام جان سوز، هیچ شهری اینچنین پیش چشم مردم جهان نابود نمی شود، آقایان مسئولین بعوض انعكاس این درد بزرگ در فكر بیل بوردهای بزرگ هستند، به استاندار پیشنهاد كردیم كه از نوشتن آن اوراق شوم برحذر باشند، درست چند روزی بعد آقایان معاونین و مدیران كل به آن بیل بوردها توسل جستند، واقعا كه شرم آور است شهری نابود می شود، دریاچه ای در نمك اشكهای خود دفن می شود، آقایان برای همدیگر شادباش می گویند، خودگوئی و خود خندی عجب مرد هنرمندی! از تمامی روشنفكران- اندیشمندان نمایشنامه نویسان- شاعران- رمان نویسان، داستان سرایان بعنوان یك شهروند، تقاضا می كنم در این مرگ غرور و هویتمان، در این نابودی دریاچه مان هرچه از دستشان بر می آید، انجام دهند، سرود- شعر- نمایش نامه- قصه این آثار باید در تمامی كشور و جهان بازتاب داشته باشد. درد فرهنگستان نابودی زبانمان است كه مبادا تدریس شود، ما در اندوه مرگ شهرمان نوحه می خوانیم مسئولین به خاطر آن میزهای كوچك فعلا شنگول هستند و وقتی برای درمان دردمان نمی ماند، باید خودمان بر درد بزرگمان نوحه بگوییم، شعر بسراییم و ... این قصه ادامه دارد! 1)شعر: خانم نسرین شیرمحمد زاده |
منبع خبر : نویدآذربایجان |
+0 به یه ن / بپسند
آچار سؤزلر :
اورمیه,
دریاچه,
�