+0 به یه ن / بپسند
گفتمان اعتدال چرا و چگونه و با چه هدفی شكل گرفت؟ با چه نقایصی همراه شد؟ آیا میتوان به معنای واقعی از گفتمان اعتدال نام برد؟
دولت آقای روحانی به چه میزان نسبت به شعارهای مدنی واحیای احزاب كه در زمان انتخابات ریاستجمهوری مطرح میكرد موفق بوده است؟
چرا اغلب شخصیتهای تاثیرگذار گذشته جریان اصلاحطلبی درانزوا قرار گرفتهاند و ترجیح میدهند درباره مسائل مختلف سكوت كنند؟
جریان اصولگرایی هماكنون در چه وضعیتی قرار گرفته است؟
جریان سیاسی ایران امروز اعم از محافظهكار و رفرمیستی دچار فرسودگی و ایستایی نشده است؟ آیا زمان تجدید گفتمان یا بازسازی جریانهای سیاسی نرسیده است؟
ذائقه سیاسی نسل جوان امروز با دوران اصلاحطلبی چه تفاوتی كرده است؟ چگونه میتوان مفاهیم سیاسی را به نسل امروز منتقل كرد؟
دكتر محمدرضا تاجیك :
نمیتوان خاتمیسم را از متن به حاشیه كشاند
هارای نیوز - آرمان -
احسان انصاری: «وداع خاتمی با قدرت»؛ این تیتر برخی رسانهها در مورد
اظهارات خاتمی بود؛ روزهای آخر خرداد بود كه او در جمع زندانیان سیاسی قبل
از انقلاب گفت كه نه میخواهم و نه میخواهند به قدرت بازگردم. آن روز
تحلیلگران اینگونه برداشت كردند كه نمیخواهم شاید موضع شخصی خاتمی است اما
منظور از نمیخواهند چیست تا اینكه در روز یكشنبه مشخص شد خاتمی چه زیبا
پیش بینی كرده بود. 9 نماینده مجلس از جنس اصولگرا و جبهه پایداری كه از
تیزهوشی خاتمی در خواندن دست آنها ناراحت بودند به وزیر دادگستری درخواست
ممنوع التصویری و ممنوع البیانی فردی را دادند كه 8 سال رئیس جمهور بوده و
امروز از چهره های محبوب سیاسی جامعه است.
آن روز كه خاتمی خبر عدم بازگشتش به قدرت را اعلام كرد، آن گونه برداشت شد كه او بنا به دلایل مختلف تصمیم گرفته باشد خود را از فضای سیاسی كشور دور نگه دارد تا هم حساسیتهای سیاسی پیرامون وی كمتر شود و هم اینكه هجمه علیه گفتمان دوم خرداد كه با روی كار آمدن حسن روحانی تشدید شده است كاهش پیدا كند. اما واقعیت قضیه زمانی مشخص میشود كه به این نكته توجه داشته باشیم كه «خاتمی» یك شخص یا یك «رئیسجمهور» نیست؛ بلكه وی و جریانی كه پس از خرداد 76در كشور به وجود آمد، نماد یك«گفتمان»، یك«فرهنگ» در تاریخ معاصر سیاسی ایران تلقی میشود.
گفتمانی كه برخلاف دیگرجنبشهای دموكراتیك تاریخ معاصر سیاسی ایران مانند تاریخ مشروطه وجنبش ملی شدن نفت، مدت زمان زیادی دوام آورده است و لایههای زیرین جامعه را با خود همسو كرده و بسیاری از دغدغههای خرده جنبشهای اجتماعی را نمایندگی و رهبری میكند. در این زمینه و برای تحلیل وداع خاتمی با قدرت، بررسی فضای مدنی دولت تدبیر و امید و وضعیت جریان اصلاحطلبی در دولت حسن روحانی با دكتر محمدرضا تاجیك گفتوگو كردیم.
محمدرضا تاجیك دكترای «تحلیل گفتمان در سیاست» را از دانشگاه اسكس انگلستان دریافت كرده و از سال ۱۳۷۴ در دانشگاه شهید بهشتی تدریس میكند. دكتر تاجیك در دوران ریاستجمهوری سید محمد خاتمی (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴) مشاور رئیسجمهور و رئیس «مركز بررسیهای استراتژیك ریاستجمهوری» بود. وی درباره وداع خاتمی با قدرت تصریح میكند: «ممكن است عرصه سیاست و قدرت امروز و فردای ما خاتمی را برنتابد، اما نمیتواند خاتمیسم را از متن به حاشیه بكشاند. خاتمیسم جزئی لایتجزا از تاریخ اكنون و آینده ما باقی خواهد ماند. تردید نداشته باشید كه حتی اگر عدهای با صدای بلند فریاد برآورند كه مرا با تو سر و كاری نیست، در و دیوارِ آینده این جامعه گواهی بدهند كاری هست» در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با دكتر محمد رضا تاجیك را از نظر میگذرانید.
آن روز كه خاتمی خبر عدم بازگشتش به قدرت را اعلام كرد، آن گونه برداشت شد كه او بنا به دلایل مختلف تصمیم گرفته باشد خود را از فضای سیاسی كشور دور نگه دارد تا هم حساسیتهای سیاسی پیرامون وی كمتر شود و هم اینكه هجمه علیه گفتمان دوم خرداد كه با روی كار آمدن حسن روحانی تشدید شده است كاهش پیدا كند. اما واقعیت قضیه زمانی مشخص میشود كه به این نكته توجه داشته باشیم كه «خاتمی» یك شخص یا یك «رئیسجمهور» نیست؛ بلكه وی و جریانی كه پس از خرداد 76در كشور به وجود آمد، نماد یك«گفتمان»، یك«فرهنگ» در تاریخ معاصر سیاسی ایران تلقی میشود.
گفتمانی كه برخلاف دیگرجنبشهای دموكراتیك تاریخ معاصر سیاسی ایران مانند تاریخ مشروطه وجنبش ملی شدن نفت، مدت زمان زیادی دوام آورده است و لایههای زیرین جامعه را با خود همسو كرده و بسیاری از دغدغههای خرده جنبشهای اجتماعی را نمایندگی و رهبری میكند. در این زمینه و برای تحلیل وداع خاتمی با قدرت، بررسی فضای مدنی دولت تدبیر و امید و وضعیت جریان اصلاحطلبی در دولت حسن روحانی با دكتر محمدرضا تاجیك گفتوگو كردیم.
محمدرضا تاجیك دكترای «تحلیل گفتمان در سیاست» را از دانشگاه اسكس انگلستان دریافت كرده و از سال ۱۳۷۴ در دانشگاه شهید بهشتی تدریس میكند. دكتر تاجیك در دوران ریاستجمهوری سید محمد خاتمی (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴) مشاور رئیسجمهور و رئیس «مركز بررسیهای استراتژیك ریاستجمهوری» بود. وی درباره وداع خاتمی با قدرت تصریح میكند: «ممكن است عرصه سیاست و قدرت امروز و فردای ما خاتمی را برنتابد، اما نمیتواند خاتمیسم را از متن به حاشیه بكشاند. خاتمیسم جزئی لایتجزا از تاریخ اكنون و آینده ما باقی خواهد ماند. تردید نداشته باشید كه حتی اگر عدهای با صدای بلند فریاد برآورند كه مرا با تو سر و كاری نیست، در و دیوارِ آینده این جامعه گواهی بدهند كاری هست» در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با دكتر محمد رضا تاجیك را از نظر میگذرانید.
تحلیل شما از وداع آقای خاتمی از قدرت چیست؟ چرا ایشان عنوان كردهاند كه
«نسل ما بهتر است به قدرت باز نگردد» و «من نه میخواهم و نه میخواهند كه
به قدرت باز گردم»؟
خاتمی شخصیتی فاقد اراده معطوف به قدرت در معنای مرسوم و مألوف آن است.
قدرت، فیالنفسه، برای ایشان هدف نیست. به بیان دیگر، قدرت در نزد ایشان
هنوز تبدیل به بند كفش سیندرلا نشده است و حاضر نیست برای نیل بدان به هر
حشیشی چنگ بزند و هر ناشایستهای را شایسته و هر نابایستهای را بایسته
كند. ایشان همچنین بهشدت دلمشغول امنیت وجودی و هستیشناختی این مرز و بوم
كهن و مصالح و اقتدار ملی هستند. لذا در شرایطی كه احساس میكنند كه
ورودشان به عرصه سیاست و قدرت، موجب تشدید و تعمیق حساسیتها، شكافها،
شیارها، دگرسازیها، سناریوسازیها و... میشود، ترجیح میدهند كه عطای
قدرت را به لقایش ببخشند و آن را دو دستی تقدیم شیفتگان آن كنند. اگرچه
برخی دوستان به این روش و منش خاتمی انتقادها دارند، اما من معتقدم كه
«قدرت میبشكند ابریق را»، و روزی فراخواهد رسید كه قدرت، خود برای بازگشت
دوباره ایشان فرش قرمز خواهد انداخت.
چه آینده سیاسی را برای آقای خاتمی متصور هستید؟
خاتمی ترجمان و تجلی یك گفتمان، یك قدرت، یك سیاست متفاوت است. او یك فرد
نیست، یك ایده است، یك اندیشه است، یك منش است، یك روش است. ممكن است عرصه
سیاست و قدرت امروز و فردای ما خاتمی را برنتابد، اما نمیتواند خاتمیسم
را از متن به حاشیه بكشاند. خاتمیسم جزئی لایتجزا از تاریخ اكنون و آینده
ما باقی خواهد ماند. تردید نداشته باشید كه حتی اگر عدهای با صدای بلند
فریاد برآرند كه مرا با تو سر و كاری نیست، در و دیوارِ آینده این جامعه
گواهی بدهند كاری هست.
جریان اصلاحطلبی در كجای عمر خود قرار گرفته است؟ چرا اصلاحطلبان از یك
جریان در صحنه و تاثیرگذار در دولت آقای خاتمی به یك جریان در سایه در
دولت آقای روحانی تبدیل شده است؟
ضربالمثل معروفی است كه میگوید اگر میخواهی پوستت را حفظ كنی، پوست
بینداز. جریان اصلاحطلبی دقیقا در هنگامههمین پوست انداختن قرار دارد.
بیتردید، این «پوستانداختن» به معنای دور شدن از خودِ اصلاحی خود نیست،
به معنای به رنگ بتِ عیار درآمدن نیز نیست، بلكه به معنای فاصله انتقادی
گرفتن از خود و دیدن خودِ واقعی و حقیقی خود در آیینه حال و آینده جامعه
است. صرفا از این رهگذر است كه میتوانند در هر شرایطی آن كنند كه به عنوان
زنان و مردان آزاداندیش و متعهد و مسئول و آگاه نسبت به مقتضیات و
استلزامات زمان و مكان باید بكنند.
آیا گفتمان اعتدال ادامه اصلاحطلبی است؟
نمیتوان از گفتمانی به نام گفتمان اعتدال سخن گفت. ما در دوران پیشاتولد
یا پیشاتدوین این گفتمان بهسر میبریم. حتی اگر بتوان از «گفتمانی در راه»
به نام گفتمان اعتدال سخن گفت، تردیدی نباید داشت كه این گفتمان اكنون در
مرحله جنینی خود است و هنوز برای تشخیص دختر یا پسر بودن، سالم یا ناقص
بودن، سفید یا سیاه بودن، زنده یا مرده، و طبیعی یا سزارینی به دنیا آمدنِ
آن، خیلی زود است. آنچه در آن تردید نیست تكرار و بازتاب برخی مفاهیم و
ایدهها و آموزههای اصلاحطلبی در پیكره و ساحت گفتمانی اعتدالگرایی است.
با وجود این جغرافیای مشترك مفهومی، جریان اعتدالگرایی را نمیتوان
ادامه طبیعی و بدیهی اصلاحطلبی فرض كرد.
گفتمان اعتدال چرا و چگونه و با چه هدفی شكل گرفت؟ با چه نقایصی همراه شد؟ آیا میتوان به معنای واقعی از گفتمان اعتدال نام برد؟
اگرچه مفهوم اعتدال ریشه در ادبیات دیرینه این مرز و بوم دارد، اما
اعتدال به مثابه یا به نام یك جریان یا یك گفتمان، در دامان شرایط
انتخاباتی متولد میشود. لذا بیش و پیش از آنكه یك گفتمان معرفتی و اندیشگی
باشد یك گفتمان سیاسی است. به بیان دیگر، گفتمان اعتدالگرایی گفتمانی است
نیازپرورده و شرایط پرورده، بنابراین صرفا از روی تساهل و تسامح میتوان
از چنین گفتمانی سخن گفت. قبلا هم متذكر شدهام كه از یك منظر گفتمانی، یك
ایده و آموزه زمانی جامه یك گفتمان را بر تن میكند كه قبلا آدابی را
بهجا آورده باشد و شروطی را در خود لحاظ كرده باشد و از استعدادها و
شناسههای خاص برخوردار گشته باشد. از جمله آن آداب و این شروط و شناسهها،
میتوان به این موارد اشاره كرد:
1- دارای كانون معنادهی مشخص و مستمر باشد. بدین معنا كه باید آبشخور منظری و نظری آن مشخص و معلوم باشد و تمامی دالهای تهی و شناور در طواف به گرد آن حائز سامان، معنا و مدلول شوند.
2- تشكیل یك منظومه معنایی متفاوت از منظومههای معنایی دیگر بدهد. به بیان دیگر، باید حریم و قلمرو معنایی خاص خود را داشته باشد.
3- متشكل از زنجیره همارزی و زنجیره تمایزها و تفاوتها باشد. بدین معنی كه باید مشخص شود كه خودیها و دگرهای مفهومی آن كدامند.
4- مبتنی بر دقایق واضح و مبرهن گفتمانی باشد. یعنی از این امكان و استعداد برخوردار باشد كه عناصر گفتمانی (مفاهیم خام) را ورز و صیقل داده و آنان را به صورت و هیبت «دقایق» (عناصر غنیشده یا تدوین و مفصلبندیشده) درآورد.
5- دارای منطق و سازوكارهای تعریفشده جذب و حذف باشد.
6- از كرانه و هویتِ مشخص گفتمانی برخوردار باشد و چیستی و كیستی آن كاملا قابل تحدید و تعریف باشد. بنابراین، به شبهگفتمانهایی كه صورتی «نه این و نه آنی» و «هم این و هم آنی» دارند نمیتوان گفتمان اطلاق كرد.
7- مبتنی بر جزییات الاهی خاص باشد. به بیان دیگر، دارای منطق و سازوكارهای انعقاد كلام و تولید متن و متنیت باشد. افزون بر این، باید توجه داشته باشیم كه گفتمان، یك؛ نوعی ایدئولوژی بهداشتی و پاستوریزه شده است. دو؛ با قدرت رابطهای وثیق و تنگاتنگ دارد. سه؛ مجموعه پیچیدهای از روابط است كه دربردارنده روابطی از ارتباطات میان انسانها است.
چهار؛ توصیفكننده روابط میان رویدادهای ارتباطی انضمامی و ابژههای گفتمانی پیچیدهتر و انتزاعیتری همانند زبانهاست، اما روابطی نیز میان گفتمان و ابژههای پیچیده دیگری، همچون ابژههای موجود در جهان مادی، افراد، روابط قدرت و نهادها وجود دارد، ابژههایی كه عناصری هم پیوند در پراكسیس یا عمل اجتماعی هستند. پنج؛ مجموعهای از روابط درونی و بیرونی دیالكتیكی است وشش؛ راهنمای كنش ذهنی و عینی آدمیان است. با این تعریف، بعید میدانم كه تصویری از اعتدال و اعتدالگرایی به مثابه یك «گفتمان» در سپهر ذهنی و اندیشگی حاملان این مفهوم وجود داشته باشد، و بعید میدانم اعتدال و اعتدالگرایی به مثابه یك تئوری راهنمای عمل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و... پردازش شده باشد.
زیرا هنوز مشخص نیست كه مصداقهای اعتدال و میانهروی كدامند، هنوز مشخص نیست كه از جمود و جهالت، افراط و تفریط، عقل جمعی، كار كارشناسانه، صلح و برادری – كه در سخنان آقای روحانی در توضیح اعتدال آمده - چه مراد میشود، هنوز مشخص نیست كه ایشان برای خشونت چه تعریف و تصویری قائلند، هنوز رابطه همنشینی و جانشینی و همزمانی و درزمانی این مفاهیم با یكدیگر مشخص نشده است، هنوز دگرِ مفهومی و مصداقی این مفاهیم مشخص نیست، هنوز زنجیره همارزی و زنجیره تفاوتهای این مفاهیم مشخص نیستند، هنوز تصویری واضح و ترسیمشده از «نگاه واقعی» به مثابه كانون اصلی معنادهی گفتمان اعتدال – بر اساس تصریح آقای روحانی - ارائه نشده است،
و بالاخره، هنوز این عناصر گفتمانی به دقایق گفتمانی تبدیل نشدهاند. پس، جریان اعتدالگرای «واقعا موجود» را نمیتوان در قاب و قالب یك گفتمان نقاشی كرد. بیتردید، عدم شناسایی دوفاكتو یا دوژوه جریان اعتدالگرایی به مثابه یك گفتمان، بدان معنا نیست كه میتوانیم آن را «روش» بدانیم و بنامیم، زیرا اگر از روش، اسلوب، طریقه، سبك، طرز انجام یك فعالیت، راه ایجاد نظم و ترتیب خاص در نظر و عمل، چگونگی مراحل انجام كار و مدیریت را مراد و منظور كنیم، برای صورتبندی جریان اعتدالگرای امروز جامعه خود باید منتظر بمانیم تا دفتر كنشِ رفتاری و اجرایی این دولت گشوده شود و نقشهای روشی آن عیان شوند.
1- دارای كانون معنادهی مشخص و مستمر باشد. بدین معنا كه باید آبشخور منظری و نظری آن مشخص و معلوم باشد و تمامی دالهای تهی و شناور در طواف به گرد آن حائز سامان، معنا و مدلول شوند.
2- تشكیل یك منظومه معنایی متفاوت از منظومههای معنایی دیگر بدهد. به بیان دیگر، باید حریم و قلمرو معنایی خاص خود را داشته باشد.
3- متشكل از زنجیره همارزی و زنجیره تمایزها و تفاوتها باشد. بدین معنی كه باید مشخص شود كه خودیها و دگرهای مفهومی آن كدامند.
4- مبتنی بر دقایق واضح و مبرهن گفتمانی باشد. یعنی از این امكان و استعداد برخوردار باشد كه عناصر گفتمانی (مفاهیم خام) را ورز و صیقل داده و آنان را به صورت و هیبت «دقایق» (عناصر غنیشده یا تدوین و مفصلبندیشده) درآورد.
5- دارای منطق و سازوكارهای تعریفشده جذب و حذف باشد.
6- از كرانه و هویتِ مشخص گفتمانی برخوردار باشد و چیستی و كیستی آن كاملا قابل تحدید و تعریف باشد. بنابراین، به شبهگفتمانهایی كه صورتی «نه این و نه آنی» و «هم این و هم آنی» دارند نمیتوان گفتمان اطلاق كرد.
7- مبتنی بر جزییات الاهی خاص باشد. به بیان دیگر، دارای منطق و سازوكارهای انعقاد كلام و تولید متن و متنیت باشد. افزون بر این، باید توجه داشته باشیم كه گفتمان، یك؛ نوعی ایدئولوژی بهداشتی و پاستوریزه شده است. دو؛ با قدرت رابطهای وثیق و تنگاتنگ دارد. سه؛ مجموعه پیچیدهای از روابط است كه دربردارنده روابطی از ارتباطات میان انسانها است.
چهار؛ توصیفكننده روابط میان رویدادهای ارتباطی انضمامی و ابژههای گفتمانی پیچیدهتر و انتزاعیتری همانند زبانهاست، اما روابطی نیز میان گفتمان و ابژههای پیچیده دیگری، همچون ابژههای موجود در جهان مادی، افراد، روابط قدرت و نهادها وجود دارد، ابژههایی كه عناصری هم پیوند در پراكسیس یا عمل اجتماعی هستند. پنج؛ مجموعهای از روابط درونی و بیرونی دیالكتیكی است وشش؛ راهنمای كنش ذهنی و عینی آدمیان است. با این تعریف، بعید میدانم كه تصویری از اعتدال و اعتدالگرایی به مثابه یك «گفتمان» در سپهر ذهنی و اندیشگی حاملان این مفهوم وجود داشته باشد، و بعید میدانم اعتدال و اعتدالگرایی به مثابه یك تئوری راهنمای عمل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و... پردازش شده باشد.
زیرا هنوز مشخص نیست كه مصداقهای اعتدال و میانهروی كدامند، هنوز مشخص نیست كه از جمود و جهالت، افراط و تفریط، عقل جمعی، كار كارشناسانه، صلح و برادری – كه در سخنان آقای روحانی در توضیح اعتدال آمده - چه مراد میشود، هنوز مشخص نیست كه ایشان برای خشونت چه تعریف و تصویری قائلند، هنوز رابطه همنشینی و جانشینی و همزمانی و درزمانی این مفاهیم با یكدیگر مشخص نشده است، هنوز دگرِ مفهومی و مصداقی این مفاهیم مشخص نیست، هنوز زنجیره همارزی و زنجیره تفاوتهای این مفاهیم مشخص نیستند، هنوز تصویری واضح و ترسیمشده از «نگاه واقعی» به مثابه كانون اصلی معنادهی گفتمان اعتدال – بر اساس تصریح آقای روحانی - ارائه نشده است،
و بالاخره، هنوز این عناصر گفتمانی به دقایق گفتمانی تبدیل نشدهاند. پس، جریان اعتدالگرای «واقعا موجود» را نمیتوان در قاب و قالب یك گفتمان نقاشی كرد. بیتردید، عدم شناسایی دوفاكتو یا دوژوه جریان اعتدالگرایی به مثابه یك گفتمان، بدان معنا نیست كه میتوانیم آن را «روش» بدانیم و بنامیم، زیرا اگر از روش، اسلوب، طریقه، سبك، طرز انجام یك فعالیت، راه ایجاد نظم و ترتیب خاص در نظر و عمل، چگونگی مراحل انجام كار و مدیریت را مراد و منظور كنیم، برای صورتبندی جریان اعتدالگرای امروز جامعه خود باید منتظر بمانیم تا دفتر كنشِ رفتاری و اجرایی این دولت گشوده شود و نقشهای روشی آن عیان شوند.
دولت آقای روحانی به چه میزان نسبت به شعارهای مدنی واحیای احزاب كه در زمان انتخابات ریاستجمهوری مطرح میكرد موفق بوده است؟
دولت آقای روحانی دولت گرفتاری است، گرفتار خود و دیگران و زندگی روزمره
مردم و آمریكا و مساله هستهای و مسائل حاشیهای و گذشته. از این منظر،
دولت كنونی را با وجود تمایزاتش با دولت قبلی، دولتی پوپولیستی میدانم كه
بیش و پیش از آنكه دلآشوبه ذهن مردم را داشته باشد دلمشغول جسم آنان است،
و بیش و پیش از آنكه به گشودن درهای بسته «مدنی» بیندیشد، به گشودن درهای
نیمهبسته «بدنی» میاندیشد، و بیش و پیش از آنكه دغدغه«تحزب» داشته
باشد، دغدغه«تزاحم» دارد، بیش و پیش از آنكه دلمشغول «آزادی و دموكراسی»
باشد، دلمشغول «نان و یارانه» است، و نیز بیش و پیش از آنكه واهمه رضامندی
احزاب و نهادهای مدنی را داشته باشد، دل نگران رضامندی كانونهای قدرت در
جامعه است. میدانم كه در این مسیر دولت گاه ناگزیر با پای دیگران میرود و
با دست دیگران مینویسد و با زبان دیگران سخن میگوید، اما در پایان روز
آقای روحانی میماند و هزار راه نرفته و قضاوت تاریخی مردم. با این بیان
نمیخواهم درباره دولت مستقر قضاوتی ارزشی كرده باشم، بلكه صرفا میخواهم
به نحوی از انحاء بگویم كه اگرچه راه ناهموار است و افقش ناپدید، و اگرچه
از رایحه خوشی كه از روزنههای گشوده شده به مشاممان میرسد سرمست و
شادیم، اما منتظریم، منتظریم تا شاید دریچهای در عرصههای مدنی و سیاسی
گشوده شود و شعارها با جامهای عینی و عملی به درآیند. بدیهی است تا وقتی
منتظریم، معترضیم.
چرا اغلب شخصیتهای تاثیرگذار گذشته جریان اصلاحطلبی درانزوا قرار گرفتهاند و ترجیح میدهند درباره مسائل مختلف سكوت كنند؟
روزی در كالبدشكافی و تیپولوژی این «سكوت» خواهم گفت و خواهم نوشت. اكنون سكوت مرا درباره این سكوت بپذیرید.
سیاست جریان اصلاحطلبی در مقابل جریان اصولگرایان پس از خرداد76 تاكنون
را چگونه ارزیابی میكنید؟. اصلاحات در آن زمان چه تدبیری برای مقابله با
رقیب سنتی داشت، هماكنون چه استراتژی را دنبال میكند؟
نه اصلاحطلبان یك جریان واحد و منسجم بوده و هستند و نه اصولگرایان. از
این رو، نمیتوان از سیاستی یگانه و مواضعی متحد سخن گفت. به بیان دیگر، ما
با رنگینكمانی از مواضع هم در میان اصلاحطلبان و هم اصولگرایان مواجه
هستیم. سخن گفتن درباره این «رنگینكمان» را به زمان دیگری موكول میكنم و
در اینجا تنها به این توصیه به خود و دوستان خود بسنده میكنم كه «غیر و
رقیبت را دوست بدار». بگذارید همینجا داستان لطیفی را كه شاید بارها
شنیدهای و خواندهاید دوباره نقل و خود و دیگران را به تامل در پیام آن
دعوت كنم: روزی همه فضایل و رذائل سیاسی دور هم جمع شدند. ناگهان «ذكاوت
سیاسی» ایستاد و گفت: بیایید یك بازی بكنیم؛ مثلا قایمباشك. همه از این
پیشنهاد شاد شدند. خصومت سیاسی فورا فریاد زد من چشم میگذارم من چشم
میگذارم، و از آنجایی كه هیچكس نمیخواست به دنبال خصومت برود همه قبول
كردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد. خصومت سیاسی جلوی درختی رفت و
چشمهایش را بست و شروع كرد به شمردن... یك... دو... سه... چهار... همه
رفتند تا جایی پنهان شوند؛ لطافت سیاسی خود را به شاخ ماه آویزان كرد؛
خیانت داخل انبوهی از زبالههای كنار خصومت پنهان شد؛ اصالت در میان ابرها
مخفی گشت؛ هوس به زیرزمین در زیر پاهای خصومت رفت؛ دروغ گفت زیر سنگی
میروم اما توی جیب خصومت رفت؛ طمع داخل كیسهای كه روی دوش خصومت بود مخفی
شد، حسادت پشت گوش خصومت جایی برای خودش پیدا كرد، تهمت رفت زیر زبان
خصومت پنهان شد، خشونت در دستها و نفرت در چشمهای خصومت مخفی شدند؛ آز و
حرص قدرت رفت زیر لباس خصومت و یكجایی نزدیك سینه او جا گرفت؛ بیدانشی و
بیتجربگی هم دست در دست هم چون از همه نادانتر و بیتجربهتر بودند،
اینطرف و آنطرف میدویدند شاید جایی در بدن خصومت برای پنهان شدن پیدا
كنند؛ مهر و محبت رفتند پشت یك تختهسنگ؛ فضیلت و عدالت هم رفتند تو جنگل و
پشت درختهای تنومند پنهان شدند، و خصومت سیاسی همچنان مشغول شمردن بود.
هفتاد و نه... هشتاد... هشتاد و یك...
همه پنهان شده بودند به جز «دوستی» كه همواره دوست داشت با دیگران باشد. و
جای تعجب هم نیست چون همه میدانیم پنهان كردن دوستی مشكل است. در همین
حال خصومت سیاسی به پایان شمارش میرسید. نود و پنج... نود و شش... نود و
هفت... هنگامی كه خصومت به صد رسید، دوستی پرید و در بوته گل رز پنهان شد.
خصومت با فریادی خشن تكرار كرد: دارم میام دارم میام. نخستین كسانی را كه
پیدا كرد و از بازی سیاست خارج كرد، آنهایی بودند كه دورتر از خودش بودند.
اما هرچقدر گشت بقیه را پیدا نكرد. دوستی هم كه همان نزدیكیها بود هنوز
نسوخته بود و از بازی خارج نشده بود. حسادت كه پشت گوش خصومت بود، آهسته به
خصومت جای بقیه را لو داد، اما خصومت كه دلش نمیخواست آنها را بسوزاند،
حرف حسادت را نشنیده گرفت و از او خواست كه جای «دوستی» را به او نشان
دهد.
حسادت در گوشهایش زمزمه كرد؛ درسته، تو اول باید دوستی را پیدا كنی و او
پشت بوته گل رز است. خصومت شاخه چنگك مانندی را از درخت كند و با شدت و
خشونت و نفرت زیاد آن را در بوته گل رز فرو كرد، و اینكار را چندین بار
تكرار كرد، تا با صدای نالهای متوقف شد. دوستی از پشت بوته بیرون آمد، با
دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون
میزد. شاخهها به چشمان دوستی فرو رفته بودند و او نمیتوانست جایی را
ببیند. خصومت گفت: «تو سوختی، تو سوختی. اوت شدی، اوت شدی. » و سپس از پشت
شروع كرد به هل دادنِ دوستی تا او را از بازی بیرون بیندازد.
دوستی گفت: درسته كه مرا از دیدن خود محروم كردی اما اجازه بده پیشت
بمونم، هنوز هم میتونی روی دوستی من حساب كنی. هنوز هم میتونی دوست من
باشی، هنوز هم میتونی از صورت و سیرت دوستداشتنی من حظ ببری، هنوز هم
میتوانی در سایه من مقبول و محبوب دیگران باشی، هنوز میتوانی با دوستی
با من از شر خودت مصون باشی... با این بیا میخواهم بگویم كه كارآمدترین
استراتژی اصلاحطلبان در شرایط كنونی، جایگزینی رقابت توام با دوستی یا
دوستی توام با رقابت (آگونیسم) به جای خصومت و ستیزش (آنتاگونیسم) است.
آیا جریان اصلاح طلبی همچنان به مانند دوم خرداد76دارای پشتوانه اجتماعی است؟
انتخابات اخیر به پرسش شما صریحترین و قاطعترین پاسخ را داده است.
جریان اصولگرایی هماكنون در چه وضعیتی قرار گرفته است؟
متفرق و متشتت و در نوستالژی روزهای یگانگی و تكینگی.
جریان سیاسی ایران امروز اعم از محافظهكار و رفرمیستی دچار فرسودگی و ایستایی نشده است؟ آیا زمان تجدید گفتمان یا بازسازی جریانهای سیاسی نرسیده است؟
همانگونه كه در جاهای دیگر گفتهام من هم اینروزها سخت دلمشغول تئوریزه
كردن نوعی «نواصلاحگرایی» هستم. اینروزها بسیار از خود میپرسم: نیروهای
اصلاحطلب، اكنون در كدامین مرحله عمل سیاسی قرار دارند؟ اقتضای نظری و
عملی این «مرحله» چیست؟ در این شرایط، كدامین گفتمان از استعداد و امكان
استعاری و هژمونیكشدن برخوردار است؟ در مسیر یافتن پاسخی برای این
پرسشها، عجالتا به این نتیجه رسیدهام كه صرفا پس از ارائه تصویری مشخص
از مرحله عمل سیاسی كنونی است كه میتوان در پرتو «تحلیلی مشخص از شرایط
مشخص ذهنی و عینی، داخلی و خارجی» به پیرایش و آرایش گفتمانی خود همت گمارد
و گامی به پیش در جهت تحقق اهداف و آرمانهای اصلاحی برداشت.
در اثر این تامل، همچنین به این نتیجه رسیدهام كه عبور از سر بیمهری و بیاعتنایی از توجه به «مرحله عمل سیاسی» و اقتضائات و استلزامات آن، اولاً، ریشه در این انگاره دارد كه «سیاست و كنشهای سیاسی بر یك الگوی از پیش حاضر و آماده تحویل بنا شدهاند» و به تبع، «پیروی از مشی و منش مشخص و ثابت سیاسی، حزبی، جناحی، رمز موفقیت یك جریان است».
ثانیاً، بر نوعی فقدان «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» استوار است. ثالثاً، نشان از نوعی «عملزدگی» و «روتینزدگی» دارد، رابعا، دلالت بر نوعی قدرتزدگی – قدرت بهمثابه هدف - دارد. اما چنانچه بهمثابه بازیگران آگاه و مسئول عرصه سیاست كنونی جامعه خود بپذیریم: «این موقعیت است و نه فقط یك هسته كوچك كه در لحظهای معین قیام میكند و وضع موجود را با چالش مواجه میكند»، باید به این «بیمهری» «بیاعتنا» شویم و تاملی رهگشا بر تاریخ اكنون خود داشته باشیم. امیدوارم در آینده نزدیك تصویری از آنچه به نام «نواصلاحگرایی» در ذهن دارم را رسانهای كنم.
در اثر این تامل، همچنین به این نتیجه رسیدهام كه عبور از سر بیمهری و بیاعتنایی از توجه به «مرحله عمل سیاسی» و اقتضائات و استلزامات آن، اولاً، ریشه در این انگاره دارد كه «سیاست و كنشهای سیاسی بر یك الگوی از پیش حاضر و آماده تحویل بنا شدهاند» و به تبع، «پیروی از مشی و منش مشخص و ثابت سیاسی، حزبی، جناحی، رمز موفقیت یك جریان است».
ثانیاً، بر نوعی فقدان «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» استوار است. ثالثاً، نشان از نوعی «عملزدگی» و «روتینزدگی» دارد، رابعا، دلالت بر نوعی قدرتزدگی – قدرت بهمثابه هدف - دارد. اما چنانچه بهمثابه بازیگران آگاه و مسئول عرصه سیاست كنونی جامعه خود بپذیریم: «این موقعیت است و نه فقط یك هسته كوچك كه در لحظهای معین قیام میكند و وضع موجود را با چالش مواجه میكند»، باید به این «بیمهری» «بیاعتنا» شویم و تاملی رهگشا بر تاریخ اكنون خود داشته باشیم. امیدوارم در آینده نزدیك تصویری از آنچه به نام «نواصلاحگرایی» در ذهن دارم را رسانهای كنم.
ذائقه سیاسی نسل جوان امروز با دوران اصلاحطلبی چه تفاوتی كرده است؟ چگونه میتوان مفاهیم سیاسی را به نسل امروز منتقل كرد؟
اجازه بدهید پاسخ این پرسش را نیز در بحثی كه پیرامون «نواصلاحگرایی»
دارم، بدهم. همانگونه كه متذكر شدم استلزامات مرحله كنش كنونی به علت
تغییری كه در همین ذائقههای سیاسی ایجاد شده، با مراحل كنش پیش متفاوت
است. شناخت علمی و عینی این «تغییر» ضرورت هر نوع كنشگری آگاهانه و
متعهدانه سیاسی است. بنابراین، تصدیق میفرمایید كه پاسخ به این پرسش فرصت
مستقل و مجزایی را میطلبد.