هارای نیوز

خبری - تحلیلی

مرگ آواها « اوخشامالار » بخشی از مونوگرافی بناب (ویرایش جدید)

+0 به یه ن / بپسند

مرگ آواها «اوخشامالار»

مرگ از دیرباز ناگشودنی ترین راز زندگی بشر بوده است. حكیم‌ترین حكیم‌ها در مقابل معمّای مرگ سر تسلیم فرود آورده‌اند و راه چاره ای برایش نیافته اند.

هر دردی را دارویی یافته‌اند امّا داروی مرگ را هرگز. نیش مرگ را نه نوشی پیدا شده است و نه نوش دارویی. رازناك ترین اتّفاق زندگی بشر از بدو خلقت تا به امروز مرگ بوده است. معمّایی بزرگ و حیرت آور. گره در گره چونان كلافی سردرگم. لیلاج ها مات این بازی سحرانگیز. قافله ی عمر در گذر. نسل از پی نسل. سده ها از پی سده ها. هزاره ها از پس هزاره ها. این ره دور هرگز به پایان خود نرسیده است. اجل بی وقفه در كار. خستگی ناپذیر و بردبار.

بشر همواره در چالشی دائمی برای جاودانه ماندنبوده است. در جستجوی آب حیات. مانایی.نامیرایی. حضور ابدی. امّا مرگ این امكان را از او واستانده است. «درد جاودانگی»بزرگترین فیلسوفان را به خود مشغول داشته است.

مرگ آواها «اوخشاما»ها یا«آغی»ها سوزناك‌ترین و تلخ ترین واگویه‌هایی هستند كه بطور خیلی طبیعی و بدون هر گونه اندیشه ی قبلی و هر نوع تصنّعی، فی البداهه از عمق وجود هر داغدار عزیز از دست داده‌ای به غلیان درآمده‌ است. سلاحی نه كارآمد و كارساز. امّا ظهور خالص‌ترین و ناب‌ترین احساسات درونی هر فرد بدون هیچگونه تعمّد و تأمّل.

عكس العملی در برابر عملی. نه گریزی از آن توان داشت و نه گزیری. چاره ای نیست جز تسلیم و رضا.

تلخناك ترین آواز روان. مرگ آوا. اوخشاما. آغی. سیزیلتی. نیسگیل. مختصر و مفید. كوتاه و در عین حال عمیق. جان كاه و استخوان سوز. احساسی به لطافت باران و به نرمی نسیم صبحگاهی. جاری به سان رود. پاك همچون قطرات شبنم. با اینهمه تاب ستان مانند هرم تابستان. از پای درآورنده همچون سرمای شب های دراز زمستان. باد سیاه. آه. آه.

حتّا سنگدل‌ترین افراد هم پس از شنیدن هر مرگ آوایی عنان اختیار از دست داده و اشكی می‌افشانند.

راستی چه اعجازی نهفته است در این كلمات كوتاه كه به سان مرواریدهای ظریفی در كنار هم چیده شده‌اند.

ساده. صمیمی. بی تكلّف.صادقانه. برآمده از دل. بی هیچ ترتیبی و آدابی. نوای بی نوایی. رنگی از بی رنگی.غلیان مهر. جوشش عاطفه. كوشش اندیشه.

مرگ آوایی آمیخته با آوای مرگ. اعجاز كلام و كلمات. گریستن واژگان. افسون عبارات. تنیدن نیستی در هستی. سماع زبان. پای كوبی سخن. دست افشانی حروف. بسطی آمیخته به قبض. قبضی گره خورده به بسط. آوایی از سر استیصال. جنونی سر به صحرای عشق نهاده. لیلایی به دنبال مجنون. مجنونی رها شده از دام عقل. فرو ریختگی هر سامانی ساختگی. پروازی بی بال. پرزدنی در بی نهایت.حضیضی به دامن اوج آویخته. اوجی فروكاسته در پای خاكساری. چه ها و چه ها. بیان عاجز از وصف این یلگی برخاسته از ناكجای وجود.

در آنی به تلاطم در می‌آورد، دریای آرام وجود انسان‌را. رخنه در تار و پود. سیر می‌دهد انسان را در عوالمی ناشناخته.می‌شكافد صخره‌ی صمّای قلوب منجمد را. باغ عاطفه را به رویش در می آورد. هزاران تصویر برمی آورد از یادهایی بربادرفته. خاطراتی محو و گم شده. روزگارانی سپری شده.بودهایی نابود شده. آوار غمی جانكاه بر وجودی گرفتار حیرت. غبطه. حسرت. آه و فغان.طوفانی برآمده از جان. بیكرانه ای افق در افق و در مقابلش انسانی تنها مانده.واگذاشته با خاطراتی گم و مبهم.

آبی بر آتشی. مرهمی بر داغی. قطره قطره اشك گرم.كوه كوه آه سرد. عالمی دریغ و درد. چنین است كه مرگ آوا دست به كار می شود. مرهمی زودگذر بر جراحتی ابدی. قرار می‌دهد هر بی‌قراری را. بی‌قرار می‌كند هر صاحب قراری را. جامع اضداد. آب و آتش. آتش وباد. باد و خاك.كدام ققنوس سر برخواهد آورد از این خاك و خاكستر؟ چه می‌كند با ذهن انسان مشتی كلمات به ظاهر بی‌جان؟

حال ذكر نمونه‌هایی چند از مرگ آوا‌های معمول در بناب به روایت مادر مرحومم بانو فاطمة السادت درسی بناب؛

عزیزیم خوی چیمنی
مرندین خوی چیمنی
یا مله‌رم تاپارام
یا وورار اوغچی منی


عزیزم چمن خوی
چمن خوی مرند
یا مویه می‌كنم و پیدایت می‌كنم
یا آماج تیر شكارچی می شوم.

*****

عزیزیم آغ ساخلارام
كؤینگین آغ ساخلارام
بیرده قاپیمدان گیرسن
سنی قوناق ساخلارام


عزیزم سفید نگه می‌دارم
پیراهنت را سفید نگه می‌دارم
اگر دوباره از درم وارد شوی
تو را مهمان نگه می‌دارم.

*****

عزیزیم قازان آغلار
اود یانار قازان آغلار
غریب ائلده اؤلنین
قبرینی قازان آغلار


عزیزم دیگ گریه می‌كند
آتش می‌سوزد و دیگ گریه می‌كند
هر كس كه در غربت بمیرد
گوركن برایش گریه می‌كند.

*****

عزیزیم بالابانی
آستا چال بالابانی
هامینین بالاسی گلدی
بس منیم بالام هانی؟


عزیزم بالابان را
آهسته بنواز بالابان را
فرزند همه آمد
پس فرزند من كو؟

*****

بیر چای گئچدیم داشی یوخ
بیر آت میندیم باشی یوخ
بوردا بیر غریب اؤلوب
باجی‌سی قارداشی یوخ


از رودخانه‌ای گذشتم كه سنگ نداشت
اسبی سوار شدم كه سر نداشت
در اینجا غریبی از دنیا رفته است
كه خواهر و برادر ندارد.

*****

منی ووردی بوز ایلان
گؤزوم دولدی توزولان
كیم منیم كیمی اولدی
بوستانی گؤی پوزولان


مرا زد مار خاكی رنگ
چشمانم از گرد و خاك پر شد
چه كسی به سرنوشت من دچار شد
كه بوستان سرسبزش خزان زده بشود.

*****

عزیزیم باشدان آغلار
آغلایان باشدان آغلار
هر كیمین اوغلی اؤلسه
دورار او باشدان آغلار


عزیزم از نو گریه می‌كند
آدم گریان همیشه از نو گریه می‌كند
هر كس پسر از دست داده باشد
سحرگاهان بیدار می‌شود وگریه‌می‌كند.

*****

باخچا منده بار منده
هئیوا منده نار منده
سینه‌م عطّار توكانی
نه ایسته‌سن وار منده


باغچه را هم‌در سینه دارم و میوه را هم
به را هم من دارم و انار را هم
سینه‌ام مثل دكّان عطّاری است
هرچه‌بخواهی در سینه‌ی‌سوخته‌ام‌ پیدا می شود.

*****

عزیزیم كتان یاخشی
گئیمه‌یه كتان یاخشی
گزماغا غریب اؤلكه
اؤلماغا وطن یاخشی


عزیزم پارچه‌ی كتان بهتر
برای پوشیدن پارچه‌ی كتان بهتر
برای سیر و سیاحت سرزمین بیگانه
برای از دنیا رفتن وطن بهتر.

*****

عزیزیم دن دن اولدی
قیزیل گول خندان اولدی
من سندن آیریلمازدیم
آیریلیق سندن اولدی


عزیزم پر پر شد
گل سرخ پر پر شد
من از تو جدا نمی‌شدم
جدایی از آن سر شد.

*****

قیزیل گول اولمویایدی
سارالیب سولمویایدی
بیر آیریلیق بیر اؤلوم
هئچ بیری اولمویایدی


كاش گل سرخی نبود
تا زرد و پژمرده شود
كاش جدایی و مرگ
هیچكدام در جهان نبود.

*****

عزیزیم بو داغییلا
گول سینمیش بو داغییلا
داغ چكدیله كؤنلومه
من اؤللم بو داغییلا


عزیزم با این داغ
گل شكسته با بوته‌اش
داغ بر دلم كشیدند
من از درد این داغ می‌میرم.

*****

عزیزیم مرنده گل
گوللری درنده گل
بیر گلدین خسته گؤردون
بیر ده جان وئرنده گل


عزیزم به مرند بیا
موسم گل چیدن بیا
یك بار آمدی و بیمار دیدی
بار دیگر هنگام جان دادنم بیا.

*****

من نئیلیم اؤزوم نئیلیم
بو جبره دؤزوم نئیلیم
آه چكسم عالم یانار
چكمه‌سم اؤزوم نئیلیم


من در این مصیبت با خودم چكار كنم؟
بر این جبر صبر كنم چكار كنم؟
اگر آه بكشم از آهم جهان می‌سوزد
اگر آه نكشم با این مصیبت‌جانكاه چكار كنم؟

*****

دان اولدوزی دیكلندی
كروان یولا یوكلندی
سینه‌م بادامچا كؤزی
یئل ووردی كؤروكلندی


ستاره‌ی سحری در افق دیده شد
كاروان به راه افتاد
سینه‌ام مثل گل آتش درخت بادام است
باد زد و دوباره شعله‌ور شد.

*****

گزرم قیراغینان
اوت دررم اوراغیلان
بیر عزیز ایتیرمیشم
آختاررام سوراغیلان


در دور و اطراف سیر می‌كنم
با داس علف می‌چینم
عزیزی را گم كرده‌ام
از هر طرف سراغش را می‌گیرم.

*****

بو داغلار قوشا داغلار
چاتیب باش باشا داغلار
نئجه‌سن بیر آه چكم!
دؤنه‌سن داشا داغلار


این كوهها جفت هم هستند
سر به سر بالا به بالا در كنار همند
چگونه است كه آهی بكشم!
تا تبدیل به صخره‌ی صمّا شوید ای كوهها.

*****

بو داغدا اكین اولماز
اكمه‌سن اكین اولماز
سن گلمه‌سن یانیما
اورگیم سكین اولماز


در این كوهستان كشت و زرع دیده نمی‌شود
كشت و زرع را نكاری نمی‌روید
اگر تو در كنار من نیایی
دل من آرام نمی‌گیرد.

*****

من عاشیق لالا داغی
بورویوب لالا داغی
هر یارا ساغالسادا
ساغالماز بالا داغی


من عاشق داغ شقایق هستم
همه جای كوه را شقایق پر كرده است
هر زخمی هم اگر التیام یابد
داغ فرزند التیام نمی‌یابد.

*****

كوچه‌ده خونچا گئدر
ایچینده نیمچه گئدر
عالمین گولو گئدسه
بیزیمكی غونچه گئدر


در كوچه خوانچه می‌رود
در داخل خوانچه نیمچه می‌رود
اگر عالم گل از دستشان رود
ما غنچه‌مان از دست می‌رود.

*****

عزیزیم وای بازاری
وای توكانی وای بازاری
آلان آلدی ساتان ساتدی
باغلاندی وای بازاری


عزیزم بازار آه و وای
دكان آه و وای و بازار آه و وای
خریدار خرید و فروشنده فروخت
بازار آه و وای بسته شد.

*****

بو داغلار جنگلی داغلار
دیبی یونجالی داغلار
عزیزی الیندن گئدن
اوتورار دینجلی آغلار


این كوهها كوههای جنگلی هستند
كوهپایه‌هایشان مزارع یونجه است
هر كس عزیزی را از دست داده باشد
خستگی در می‌كند و دوباره گریه سر می‌دهد.

*****

عزیزییم یازی غم
پاییزی غم یازی غم
من اؤلسم سنه قوربان
سن اؤلمه من یازیغم


من عزیز او هستم و بهار غمناك است
پاییز غمناك است و بهار غمناك است
اگر من بمیرم فدای تو باشم
تو نمیر من بیچاره می‌شوم.

*****

آغاجدا خزل آغلار
دیبینده گؤزل آغلار
بئله اوغلی اؤلن آنا
سر گردان گزر آغلار


برگ‌های خزان زده‌ی درخت می‌گرید
زیبا روی نشسته زیر درخت می‌گرید
مادر پسر از دست داده
سرگردان می‌گردد و می‌گرید.